هنوزم هر بار که می خوام برم سفر دلشوره دارم، دلشوره قرار گرفتن تو یه جمع غریبه

درست مثل بار اول

فقط با خودم مرتب تکرار می کنم که سختیش برای نیم ساعت اوله و همینم می شه ....اما این بار خیلی فرق می کرد ... می دونستم این بار بچه ها منتظرم هستن و این باعث می شد که خیلی حس بهتری داشته باشم ....

یه سفر جدید با یه تجربه جدید کنار بچه ها

از اینجایی که من هستم، تموم شهر معلومه

کنارم خیلی ها هستن، دلم پیش تو آرومه

به من بدبین نشو هرگز، بگو چی بوده تقصیرم

به جز آرامش و حسی که از صدات می گیرم ......

بدبین شدی چرا، باور نمی کنی

تنهایی من و کمتر نمی کنی

طوفان نشو، منو یک قاصدک نکن ... من عاشق توام یک لحظه شک نکن ...

همیشه ساده رنجیدی، همیشه سخت بخشیدی

تو  رو می بخشم این لحظه، شاید بازم من و دیدی ....

نمی خوام یک طرفه باز به قاضی برم، نمی خوام دوباره فقط با تکیه به حرف یک نفر به نتیجه برسم، ولی نمی خوامم که خودم رو اینقدر پایین بیارم ... من به اندازه کافی سختی کشیدم و تلاش کردم و جوابی نگرفتم

نه قضاوت می کنم، نه دیگه تلاشی می کنم 

فقط ذهنم  رو پاک می کنم .... همین ....


پنج شنبه ها شرکت تعطیله ، طبیعتاً امکانات رفاهی هم تا حد زیاد تعطیله

پله ها رو که دارم می یام بالا تازه حواسم می یاد سر جاش که چیزی برای خوردن ندارم .... اونم من همیشه گرسنه

حال و حوصله ای برای برگشت ندارم، پیش خودم می گم فعلاً برم بعد می یام خرید می کنم 

هنوز در اتاق رو باز نکردم که با صدای گرمی صبح بخیر می گه 

می رم میشینم پشت میز که می  بینم صبحونه خودش رو نصف کرده و برای من آورده ... شرمنده مهربونیش می شم 

همین مهربونی هاست که صبح به صبح وادارم می کنه از جام بلند بشم و با وجود تموم مشکلات خودم رو برسونم اینجا ........

و باز هم می گم :

من خیلی خوشبختم که هنوز آدمهایی اطرافم هستن که مهربونیشون بی حد و حصره ...مهربونی های هر چند کوچیک اما برای من خیلی خیلی بزرگ ...

داره می ره توی طبقات که کارهاش رو شروع کنه و از همون جا با صدای بلند می گه:

چیزی خواستی صدام کن ......

یه حس عجیب و غریب وجود داره

از اون حس هایی که هیچ رقمه نمی تونی توصیفشون کنی

شاید

یه خلأ بزرگ، یه درد کشنده، در عین حال یه آرامش عجیب، یه جور دل قرصی

انگار دیگه هیچ عذاب وجدانی نیست ، راحت و بی خیال اما خسته، بی نهایت خسته و رنجور ..............

11

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حیف با این که می خواهم تو را

سهمم از عشقت چرا

چیزی به جز باران نبود

حیف از من چه می خواهی ببین

این همه تنهایی ام آسان نبود

ای ماه بی تکرار من، بغض بی انکار من

با دل دیوانه ام می ماندی ای کاش

ای عشق بی پایان من، گرمی دستان من 

می روی اما کمی دلتنگ من باش .........


آه ای تمام خواهشم، ساحل آرامشم

موج موهایت ببین طوفانیم کرد

آه مستی شبهای من، ماه من، رویای من

حسرت چشمان تو بارانیم کرد