دوستت دارم

شبیه دیروز و تمام آن روزهایی

که حسابش را تنها خورشید می داند


گفته بودم که جهانم با تو رنگی است؟!

هر جا که نگاهم می رود

و هر کس که سلامم می دهد

باز تویی ...


حتی من در سیاه و سفید چشمهایت

باز هم تو را می بینم ...

اما خودم را خاطرم نیست!

شبیه چه کسی بوده ام !؟ نمی دانم ...


ما به اندازه پلک زدنی از هم دوریم 

و دلم می خواهد  این فاصله

جانم را به لبهایت برساند

تا باز هم ببوسمت ...!

مهران رمضانیا



باید یه بار دیگه بیام سراغت

سراغ خودم رو ازت بگیرم 

اگه لازمش نداری ازت پسش بگیرم

اگه هیچ کدوم هم نشد به درک

یه بار دیگه بیینمت...

صدای بلند آهنگ 

داغی هوا

ثانیه های قرمز کشدار چراغ سر چهارراه

یه ذهن آشفته

سر درد 

خستگی و کلافگی

دلتنگی و دلتنگی و دلتنگی

ملغمه ای از احساسات که حال خرابی واست می سازه ....

دقیقا نه دقیقه و بیست و سه ثانیه مخم رو خورد

دست آخر هم به این نتیجه رسید که موندم رو دست خودم و خونواده ام

آقا مگه زوره، نمی خوام از این مملکت برم

اصلا می خوام تا آخر عمرم تنها زندگی کنم

چرا کسی فکر نمی کنه که به جایی رسیدم که خودم می تونم برای خودم تصمیم بگیرم

الان در حال حاضر تنها کاری که برام تو اولویت نیست اینه

خودم هم پشت درست و غلط بودنش وایمیسم

۳

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.