ولنتاین

پنج یا شش سال پیش بود

تازه از سر کار اومده بودم ، مامان گفت برات یه چیزی خریدم 

وقتی در جعبه رو باز کردم یه مجسمه بالرین قرمز پوش بود که توی یه قلب مشکی در حال رقص بود ... هنوز داشتم نگاهش می کردم که گفت

مغازه دار بهم گفت برای روز ولنتاین از این کادوها می برن ...

چند ماه بعد از رفتنش مجسمه بی دلیل شکست ... کلی گریه کردم ... درست مثل همون روزی که حواسم نبود و صداش رو که روی انسرینگ ضبط شده بود پاک کردم...

نمی دونم اینده چی رقم می زنه

اما مطمینم دیگه با هیچ کادویی این حجم  خوشی توام با درد به قلبم  سرازیر نمی شه


دلم می خواد

دلم می خواد برم یه جای دور

اصلا دور هم نبود مهم نیست، فقط جایی باشه که گم بشم

زمانی که کاملا مطمین شدم که نمی تونم برگردم به جای قبلیم ، یه نفر پیدا بشه ...

یه نفر که دستام رو بگیره ... درست مثل بچگی هام...

مثل همون روزها و شبهایی که کلافه می شدم یا درد داشتم و بابا می شست کنار تختم و دستم رو می گرفت تو دستش و اینقدر نگه می داشت  که اروم بشم ...

یه نفر پیدا بشه و دستام رو همونجوری بگیره

اونقدری دستهام  رو نگه داره که از هر چی ترس و دلهره است راحت بشم

اونقدری دستهام رو نگه داره که بتونم بغضم رو به فریاد بدل کنم

اونقدری دستهام رو نگه داره که بتونم دوباره با همه کس و همه چیز اشتی کنم

اونقدری دستهام رو نگه داره که ......

زخمی رو زخمهای دیگه

امروز از جلوی پلاسکو گذشتم

روم و برگردوندم که چیزی نبینم تا یادم نیاد اما تلاش مزخرفی بود ... اختیار نگاهم رو نداشتم

نمی دونم صورت خیسم رو کسی دید یا نه... مهم هم نبود

دردم  این بود که جای خالی ساختمون یه زخمبود بود رو زخم های دیگه

ساختمون که سوخت و ریخت خاطره های من هم نابود شد

روزهایی که با قدمای کوچیکم مامان رو همراهی می کردم ، زمان هایی که تو بغل مامان بودم و از سرما دستهام رو پشت گردنش می ذاشتم ...

وقتی  پلاسکو ریخت انگار دوباره مامان رفت ..

......

..........

تولدت مبارک مامان

سخته

خدا می دونه چی به من گذشته

دلم از همه، از خودم شکسته

هر چی که بوده پاشیده از هم

مثل یه بغض در هم شکسته

خودم در را رو بستم و رفتم

تو خواستی اما ... من برنگشتم

نفس کشیدم با نفس تو

من سنگ نبودم اخر شکستم

سخته،دلتنگی سخته، قد یه ساله برام یه لحظه

تلخه، تنهایی تلخه، بی کسی بدترین درده ...

بسه،خود خوری بسه، تا که شب و روز تنم بلرزه

عشقت در حد حرفه، بودنت با من یه عادت محضه

تو بیداری چقدر کابوس دیدم

نمی تونی بفهمی چی کشیدم

.........

...............

....................

باید بتونم  تنها بمونم

اصلا مهم نیست رو به جنونم

اون همه عمرم و واسه تو مردمو

تو نفهمیدی شکستی غرورم و

بغضم و می شکنم واسه همیشه

این رابطه مرده درست نمی شه

اون همه عمرم و واسه تو مردمو

تو نفهمیدی ... دود کردی حسمو

بهمن

خیلی حرف زد

زمان  زیادی هم ازش گذشته

تنها یه چیز خیلی خوب یادم مونده

بهمن امسال ابستن حوادث است ...