۱

شیشه عطر بهار

لب دیوار شکست

                                           همه جا پر شده از بوی بهار .......

۲

برای من این سالهای نود تبدیل شده به نود و رنج 

دردها و سختی و تنهایی ها همش رنج بوده و بس، سعی کردم ثابت کنم که می تونم محکم بایستم و ایستادم، سختی زیاد داشت اما تحمل کردم، حرف و سخن داشت اما سینه سپر کردم

من دارم از خودم یه من محکم می سازم

اما یه روزی بالاخره این سکوت رو خواهم شکست ...

۳

خوش به حال تمام کسایی که می تونن فردا صبح تو تموم شلوغ و پلوغی های اخر سال خودشون رو برسون  در خونه مادرشون و تو اغوش مادرانه نفسی تازه کنن ......

۴

بهار بهار باز اومده دوباره باز تموم دلها چه بیقراره

اما برای من دور ز خونه بهارا هم مثل خزون می مونه

بهار خونه بوی دیگه داره هوای خونه همیشه بهاره

اما برای من دور ز خونه بهارا هم مثل خزون می مونه

خونه هزار هزار تا یاد و یادگاری داره

بچگی و قلک و عیدی به یادم می یاره

گلدون یاس رازقی ، بنفشه های باغچه

ایینه و شمعدون جهاز مادر و تو طاقچه

بهار بهار باز اومده دوباره باز تموم دلها چه بیقراره

اما برای من دور ز خونه بهارا هم مثل خزون می مونه ....


۵

هیچ وقت عادت ندارم این روزهای اخر پی خرید کردن برم

اما بنا به دلایل مسخره ای امسال تو اخرین روزها مشغول خرید کردنم و درگیر ترافیک

پیاده رو غلغله است ، دستفروش ها دارن از ته مونده زمانشون بهترین استفاده رو می برن، صدای ساز و اواز از همه جا بلنده

خدا رو شکرکه به خاطر عید دل مردم یه ذره خوش شده

صدای تنبک توجهم رو جلب کرد، دخترک می زنه  و پسر گرد و قلمبه ای هم با صورت سیاه شده و لباس قرمز ما بین جمعیت می رقصه، همه هم قربونشون برم دوربین به دست

داشتم با عجله از کنارشون رد می شدم که ...خیلی اتفاقی چشمام تو چشمای پسرک قفل شد، درد بدی تو چشماش بود انگاری همین الان سیل اشکاش روون می شد، بدنش می رقصید اما چشماش بدجوری غمگین بود

بغض کردم انگاری تموم خوشی چند دقیقه قبل دود شد و رفت

کاش پی نون دراوردن نبود می رفتم دستش رو می گرفتم و یه جا می شستیم با هم بغضمون رو اشک می کردیم