خطوط آخر 1400

مختصر و مفید بخوام بنویسم باید بگم :


به هیچ کدوم از هدف های سال 1400 نرسیدم ... اصلا هدفی داشتم ؟؟؟؟ 

هر چقدر مثبت نگاه می کنم هیچ سال خوبی نبود .... بازم اشتباه کردم و رفتارهای غلط .... چیزهایی دیدم که باورم نمی شد ببینم و لی .... گند خورد به تمام اعتمادم ....

اما به جد تصمیم گرفتم دیگه هیچ روزنه ای تو چهارچوب ام وجود نداشته باشه ... نمی خوام از کنار بعضی آدمها بدون واکنش  رد بشم جوری که فکر کنن بازم می تونن ... 

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران 

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

 تو بمان و دگران  وای به حال دگران ....................

هزار تا جواب آماده کردم

فقط باید صبور باشم و منتظر ....

زمان منم هم می رسه ....

18 اسفند 1397 - 8 مارس 

روز جمعه ساعت 1 بعداز ظهر

... حتی لحظه ای هم به نبودنش فکر نمی کردم ...

وقتی کسی رو زیاد دوست داری ازش توقع یه سری رفتارها و حرفها رو نداری ... و این دقیقا چیزی بود که هفت سال طول کشید ... همیشه تو تصوراتم یه رو به رو شدن بود ... شاید ته دلم امیدوار بودم به حل شدن مشکل ... به دوباره برگشتن به روزای خوب گذشته ... زهی خیال باطل ...

رفتن و رو به روشدن با جای خالی خیلی جسارت لازم داشت، رفتم اما این رفتن مساوی شد با یه له شدگی .... کار من نبود اما کسی براش مهم نبود ...

...................................

دلم ضعف می رفت برای بغل کردنش ... لرزش دستهاش توی دستم دلم رو خون کرد، دستش رو محکم تر فشار دادم و چند لحظه بیشتر نگه داشتم .... نمی دونم اونم دوست داشتنش به اندازه ای هست که من دوسش دارم یا نه ... فقط مطمئنم اون نگاه پر بود از حسرت و درد ....