....

شمعی روشن کن پای هر دیوار

سایه هامون رو به خاطر بسپار

شهزاده عشق سرا پا ایثار

از اتش گذشت به خاطر بسپار

....

گریه در رگبار به خاطر بسپار ....

....

ای تو از جنس گل ابریشم 

نام تو یعنی تکرار شبنم

بی تو می ترسم وقت سرودن

با تو گل می ده شهامت من

تا دریا دریاست رودی جاری باش

تا عاشق تنهاست شعری کاری باش

دستام و بگیر ای خوب نایاب

بگو از مهتاب از فتح مرداب ....

به خاطر بسپار

سالگرد

بعضی از روزها رو نمی شه هیچ جوری فراموش کرد

از این روزها تو زندگی هامون متاسفانه زیاده حالا یا روزهایی به خوشی بوده یا ناخوشی ...

امروز هم برای من از اون روزهاست

یه جورایی سالگرده ... 

دومین سالگرد تنهایی ...

اغاز فصل سرد

و این منم 

زنی تنها 

در آستانه فصلی سرد 

در ابتدای درک هستی آلوده زمین 

و یاس ساده و غمناک آسمان 

و ناتوانی این دستهای سیمانی 

زمان گذشت 

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت 

چهار بار نواخت 

امروز روز اول دیماه است 

من راز فصل ها را می دانم 

و حرف لحظه ها را می فهمم 

نجات دهنده در گور خفته است 

و خاک ، خاک پذیرنده 

اشارتیست به آرامش 


زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت ...