امروز

خیلی سخته که هدیه ات بشه ده تا گل رز روی یه سنگ سیاه ... 

کابوس چهارشنبه های ترسناک

می دونی چقدر ترسیدم ... 

شاید خیلی خبیثانه باشه ولی تو اون چند ساعت به این فکر می کردم که من تنهایی چی کار باید بکنم ...   

و باز چهارشنبه های ترسناک ... و باز کابوس های من ...

می دونی از این که نمی تونم از ترس هام برای کسی بگم چه عذابی می کشم ...  

من خیلی وقته کم آوردم ...

لحظه ها رو با تو بودن ...

اگه چشمات من و می خواست 

تو نگاه تو می مردم  

اگه دستات مال من بود 

جون به دستات می سپردم  

توی آسمون عشقم غیر تو پرنده ای نیست 

روی خاموشی لبهام جز تو اسم دیگه ای نیست ...