فقط چهل و پنج دقیقه

امروز فقط چهل و پنج دقیقه وقت گذاشتم

چهل و پنج دقیقه برای ایرانم ، برای ادای دین به کسی که چهار سال تا جایی که می تونست تلاش کرد

چهل و پنج دقیقه برای اتریسا، برای اینده عروسکم و تمام عروسک هایی که فردا و فردا ها رو پیش رو دارن

چهل و پنج دقیقه برای مادرانی که تو غم جوانهای پرپر شدشون مو سفید کردن 

........

دست کسایی رو که امروز رفتن و رای دادن رو می بوسم

کسایی هم که رای ندادن سرشون سلامت، ایشالا امشب و شبهای دیگه بتونن راحت بخوابن

یه زمانهایی هست ....

یه زمانهایی هست که فقط باید با یه نفر حرف بزنی

اینقدر حرف بزنی که تمام ترس و دلشوره هات  از بین بره

اما درست تو همین زمانها هیچ کس نیست .....

یه زمانهایی هست که فقط یه نفر باید بیاد

 دستش رو دراز کنه و تو کسری از ثانیه از زمین بلندت کنه

اما درست تو همین زمانها هیچ کس نیست .....

...

قفل سکوت شکست

اما چه فایده ....


.....

از تو نوشتن و برای تو نوشتن نقل گرفتن یه مشت خاکستر جلوی باد ....

جای خالی تو

هنوز باور ندارم  رفتن تو

دست خاک سرد سپردن تن تو

هنوز باور ندارم ...

مرغای ابی واست چاوشی خوندن

تا ملایک با گلا روتو پوشوندن

سینه زن دسته به دسته با تلاوت

نوحه سر دادن و بردنت رسوندن

نمی تونه دلم عادت کنه با نبودنت ...

نمی شه باور من دست اجل ربودنت ...

.................

.....................

بعضی زخم ها با گذشت زمان خوب نمی شن

شاید ظاهرشون گول زنک بشه و چیزی رو نشون نده

اما به محض این که یه گوشه اش سر باز کنه کلی چرک و خون ازش بیرون می ریزه

بعضی زخمها خوب شدنی نیستن حتی اگه سالها از روشون بگذره ...