رفتن تو

  

از همون روزی که رفتی

دیوار خونه فرو ریخت

گلای باغچه پژمرد 

یا کریم خونه هم رفت  

بوی غم خونه رو برداشت 

انگاری همای خوشبخت از رو بوم خونه پر زد                        

لب طاقچه٬ جای قرآن تو خالی است 

آئینه ات غبار گرفته 

صندلی ات هنوز تو ایوون منتظر به راهت نشسته 

از همون روزی که رفتی  

دل آسمون هم ابری است

کمر بید و شکستی 

یاس رازقی هم دیگه خشکید 

حتی فواره حوضم دیگه تو هوا نرقصید 

گلدون شمعدونی از غم دوری رنگشو باخت 

از همون روزی که رفتی 

دل من مرد ... روح من رفت ... 

ساعت دیواری هم زمان و گم کرد  

الان چند ماهه که رفتی 

ولی من هنوزم اینجام .... 

....... 

.............. 

..................  

این دومین یلدای بی تو بودنه ... و باز یک دقیقه بیشتر بدون تو ... 

(یک دقیقه بیشتر فرصت دارید تا در کنار عزیزانتون باشید)

معضل

 

 

نمی دونم این آقایون که اینقدر از دست خانم ها و زندگیشون شاکی هستن و معتقدن که خانم ها فقط دردسر هستن چرا به صورت رسمی و شرعی و قانونی خواستگاری می رن و زن می گیرن ؟؟؟؟  

.

بینی و بین الله نامه فدایت شوم که براتون نوشته نمی شه

چه دعایی کنمت ؟

سمیرا یکی از همکارامه ... بابای سمیرا نزدیک به یکسال و نیمه که سرطان داره ...  

چند ماه پیش جراحی شد و شیمی درمان و مصیبت هاش رو تحمل کرد ... اما الان یک هفته است که دوباره همه چیز برگشته به جای اولش تنها با این تفاوت که دیگه نه انرژی هست و نه امیدی ... 

دیروز زمان کمیسیون پزشکی بود و .... 

سمیرا گفت نظر کمیسیون مرخص شدن پدرشه ... 

هیچی نداشتم بگم ...  

یه جای خلوت تو این شرکت لعنتی پیدا کردم بلکه سوزش چشمهام کمتر بشه ...  

براش دعا می کنم هر چند نمی دونم باید از خدا براش چی بخوام ... براش دعا کنید ...

مرا به خویشتن مگذار

مرا به خویشتن مگذار 

مگذار که در این سنگلاخ توشه ام تنهایی خویش باشد 

مگذار که چشمان پر امیدم را یأسی سرد و بی رنگ بپوشاند  

مرا به خویشتن مگذار  

بگذار نفسهایم حدیثی باشد برای عشق تو 

بگذار تمام آرزویم رفع خستگی در آغوش پر مهر تو باشد 

مرا به خویشتن مگذار   

مگذار که وصل روی تو را خاک گور پوشاند  

بگذار در طلبت ثانیه هایم نور باران گردد 

بگذار عطر نفس های تو را با جان و دل درآمیزم  

مرا به خویشتن مگذار ...

... 17 ...

تو این روزهای که گذشت تمام تلاشم رو کردم تا کارهایی رو که همیشه دلت می خواست انحام بدی رو جامه عمل بپوشونم ... تو تمام لحظه ها دلم نمی خواست کسی فکر کنه دارم تلاش می کنم جالی خالیت رو پر کنم ...  

نمی دونم شاید هم با انجام تمام اون کارها باعث می شدم جای خالیت بیشتر خودش رو نشون بده ... 

جای خالی که مثل موریانه داره وجودم رو از داخل نابود می کنه ...