....

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست

از بس که به خودم زخم زدم در همه عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست

دیریست که از خانه خرابان جهانم

بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم 

هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست  ...

قدیمی ها به خدا یه چیزی می دونستن که گفتن :

از دل برود هر آنکه از دیده رود ....

تو جوری از چشمم افتادی که دیگه دلم هم رغبتی بهت نداره

فقط حیف از احساسی که به راه خطا هزینه شد ...

ستم

ستمی که  این روزها گرمای تابستون به برگ درختها می کنه رو خزوون نمی کنه ...

مثل تموم عالم حال منم خرابه خرابه خرابه

مثل تموم بختا بخت منم تو خوابه تو خوابه تو خوابه

سنگ صبورم اینجا طاقت غم نداره نداره

طاقت اینکه پیشش گریه کنم نداره نداره

......

دشمن راه دورم دردلم زیاده

جاده به جز جدایی چیزی به من نداده ....

خدایا ....

به خداییت قسم هنوز نتونستم با درد هام کنار بیام

کمکم کن ...