نقل قول

 

 

مادربزرگ معتقد بود :

پوست صورت هر آدمی آب دلش رو می خوره ....  

هر چقدر دلت پاکتر، پوست صورتت شفاف تر ...

فقط برای تو

سیزده سالگی کجا و امروز کجا .... 

هفده سال آشنایی به نظرم اینقدر طولانی بود که به خودم اجازه بدم بهت بگم چی کار باید بکنی که بهتر باشه ... درست مثل خواهری که هوای برادرش رو داره ... 

کاش اینجا رو می خوندی ... نمی دونم تا همین امروز چند بار گفتم دوست دارم ... و باور کن امروز با شنیدن خبر خوشحال کننده ات احساس کردم مثل به پر سبک شدم  ... اشک ریختم ...   

روزهای خوشی رو برات آرزو می کنم یار عزیز ...

عشق و بوسه

 

 

 

اون قدیم ندیم ها هزار ساعت عشق بود و یه بوسه یواشکی 

الان هزار بوسه علنی هست ... اما دریغ از یک لحظه عشق

نقطه پایان من و تو

به لطف و حرمت خاطره هامون 

نگو همیشه یاد من می مونی 

که نه مـن مثل اون روزای دورم  

نه تـو دیــگه برای من همــونی  

                          بذار جز این سکوت سرد لبهات

                          بــرام چیــزی بــه یــادگار نمـونه 

                          بذار تا نقــطه پایان این عـشـق

                          مثـل اشکی بشینه روی گونـه 

 

بذار برای یک بار هم که شده با هر دومون صادق باشم ... دلم برات تنگ شده ... با وجود این همه دلیل برای نفرت ازت اما باز هم دلتنگم ... گاهی عجیب خاطرات گذشته برام زنده می شه ... جوری که ته دلم خالی می شه ... 

اون روزها تو رو نمی دونم اما من خوش بودم ... باور کن هر روز بابت بودنت خدا رو شکر می کردم ... اما امروز دلم می خواد کنارم بودی تا تمام مشتهام رو حوالت کنم ... 

گاهی دلم برات می سوزه ... برای اون غرور مزخرفت ... 

کاش فرصتی پیش بیاد که بتونم حرف بزنم ..... و شاید بگم که من هنوز هم سر قولم هستم ...

اگه ...

اگه عمری باقی بود ...   

اگه قسمت، یه روزی من و تو رو با هم راهی جاده کرد، دلم می خواد هیچ صدایی  

جز این صدا نباشه ...