نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم ، چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم ، چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در ، که جز این خانه مرا نیست پناهی ....

.....

خبر دادن که تو رفتی٬هم آواز شب و بارون 

که تنها خسته و زخمی٬دل و کندی از این زندون 

خبر دادن که تو رفتی٬ولی من بی خبر بودم 

صدا گم شد توی غوغا٬یا شاید هم که کر بودم  

به تو گفتم که ما هر دو اسیر درد نفرینیم 

برای پر زدن هم چه تن خسته چه سنگینیم 

رفیق روز تنهایی٬رفیق دوره حسرت  

رفیق صاف و بی کینه٬تو شهر غربت و نفرت 

تو رو از قلب من کندن٬چه سخته درد دل کندن  

جدات کردن با اشک و درد٬دل قلب من و از من

نذاشتن تا دم آخر یه لحظه پیش هم باشیم 

دو تا موج و دو تا همراه کنار هم یه دریا شیم 

دل و بردار که دل خستم٬از این شیون و فریادش  

که این ویروونه هم دیگه به کار ما نمی یادش 

رفیق روز تنهایی رفیق دوره حسرت 

رفیق صاف و بی کینه تو شهر غربت و نفرت  

(لینک)

باید دلی داشت سپید همچو برف ...

 

 

باید شعر عاشقانه ای برای رقص دل انگیز برف در دست باد سرود ... 

... شاید هم باید آغاز شد در انتهای فصل سرد ... 

... ۸ ...

هشت تمام .... 

دلم گرفت از این همه سلام و خداحافظ های بی جواب ... 

زن

 


زن که باشی
گاهی کم می آوری
دست هایی را که مردانگی شان امنیت می آورد
و شانه هایی را که استحکام آغوششان لمس آرامش را به همراه دارد...
دست خودت نیست زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی... پناه ببری... ضعیف باشی...
دست خودت نیست زن که باشی گه گاه حریصانه بو میکنی دستهایت را
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد.
زن که باشی گاهی میزنی زیر گریه
که دلش بلرزد و صدایت کند:بانو ....
دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی رهایش می کنی
و پشت سرش آب می ریزی
و قناعت می کنی به رویای حضورش
به این امید که
... او ... 
خوشبخت باشد.
دست خودت نیست
زن که باشی
میتوانی زیر لب ترانه بخوانی و آشپزی کنی ...
میتوانی جلوی آینه موهایت را شانه کنی و حس کنی نگاهش را
میتوانی ساعتها به امید گره خوردن شال دور گردنش ... ببافی و در هر رج بوسه بکاری برای روزهای مبادا که کنارش نیستی ...
زن که باشی باید صبور باشی مدارا کنی و با همه ی بغض ات لبخند بزنی ...
زن که باشی...
هزار بار هم که بگوید:دوستت دارد!!!
بازهم خواهی پرسی:دوستم داری؟؟؟
و ته دلت همیشه خواهد لرزید...........
زن که باشی هرچقدر هم که زیبا باشی نگران زیباترهایی میشوی که شاید عاشقش شوند ...
زن که باشی هروقت که صدایت میکند:خوشگلکم!!!
خدا را شکر میکنی که در چشمان او زیبایی
دست خودت نیست
زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی ...