بارون و من و تو و ...

 

کاش همیشه بارون بیاد ... 

این جمله رو به محض این که سوار ماشین بابا شدم شنیدم ... تا حد ممکن سوار ماشینش نمی شم نمی دونم چرا؟؟ با مدلش مشکل دارم یا رنگش یا ... نمی دونم اما جیمبوی نازنین خودم رو بیشتر دوست دارم ...

به هر حال امروز صبح هر چی فکر کردم دیدم سوار شدن و اومدن با اون دگنک خیلی بهتر از تبدیل شدن به موش آب کشیده است ... فردمنش داشت می خوند حوصلم نیومد زدم رو فولدر امید و آهنگ دوست داشتنی خودم آیه های بارانی ...  

هوا هر وقت که بارونی است تو فکر من چراغونی است  

پرم از خاطرات تو همونایی که می دونی  

مگه یادم می ره یک دم تا هر وقتی که من زنده ام  

تو بانی یه مشت شعری هم الان هم در آینده ام  

دلم می خواد بیام پیشت بذارم سر روی دوشت 

بگم می میرم از عشقت برم گم شدم تو آغوشت ...

اون قسمت سقف که باز می شه رو زدم کنار تا ماشین بیشتر روشن بشه شیشه رو هم دادم پایین که اکسیژن کم نیارم و راحت تکیه زدم یه صندلی ...خیابون ها رو آب برداشته بود یا اون جمله افتادم : ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم ... بیچاره اون هایی که زندگیشون الان روی آبه ... بعد به خودم فکر کردم ... الان دردم چیه؟ هر چی فکر کردم به جایی نرسیدم اگه چند ماه پیش بود یه مشکل گنده برای خودم رو می کردم و مدام می کوبیدمش این ور و اون ور ولی الان که اون خدا رو شکر حل شده دیگه چه مرگمه خودم هم نمی دونم ... 

یه موتوری از کنارمون رد می شه دلم خیلی سوخت به آب که می رسید پاش رو می گرفت بالاتر تا خیس نشه و بعد من چقدر راحت لم داده بودم تو ماشین بدون نگرانی از خیس شدن ... یادته وقتی صحبت سر ماشین خریدن بابا و پیشنهادات من بود چی می گفتی ؟ من یادمه تو چی؟ اصلا چرا من همه چی رو اینقدر خوب یادمه؟ چرا هیچی یادم نمی ره؟ دقیقا برخلاف تو که هیچی برات مهم نیست و اصلا یادت نمی یاد که چی گفتیم و چی شنیدیم ... 

چقدر بد که نعمت کنار دستت باشه و قدرش رو ندونی ... حالا جریان منه نعمت کنار دستمه همه چیز داره درست پیش می ره اما من فقط بلدم لگد بزنم و همه چی رو داغون کنم چون ...

تظاهر

تظاهر کن ازم دوری 

تظاهر می کنم هستی ...

کافر

من امشب می خواهم در حضور تو کفر بگویم 

اصلا می خواهم کافر شوم  

وضوی امشب من از اشک شوق خواهد بود

من امشب سجاده ام را به سوی چشمان تو پهن خواهم کرد 

دو رکعت به نام عشق آغاز می کنم   

قامت امشبم را به یاد تو خواهم بست

حمد و سوره نمازم تکرار نام تو خواهد بود  

رکوع و سجود امشبم حس پاکم را به تصویر خواهد کشید

در قنوت دستانم را به سوی تو دراز خواهم کرد  

من را یک امشب به خلوت خود راه بده 

                                                     چون

                                                             من امشب با خدا قهر خواهم بود ...

سر صبر

 

 

یه همکاری دارم که قراره صاحب یه دختر نازنازی بشه  

این آقا از تیرماه به همه اعلام کرد که بچه نیمه تیرماه به دنیا می یاد  

تیرماه که تموم شد هیچ مرداد هم به نیمه رسید و داشت نفس های آخر رو می کشید که بالاخره خبر رسید این خانم خوشگل قدم رنجه فرمودن و تشریف آوردن به این دنیا ...   

خلاصه این که تو شرکت همه خوشحالن و خندون که بالاخره این نازدونه متولد شد  

خوش قدم باشی آیناز جان