به مو رسید ....................

و

........................... پاره شد ..................

نسبت به اهدافت لجباز باش

و نسبت به راهکارهایت

انعطاف پذیر ....

و 

من برای دیدنت

چشمانم را نذر کرده ام ......!

نمی دونم چرا یهو تصمیم گرفتم گوشی رو خاموش کنم ، انگار می خواستم خودم رو محک بزنم شاید هم لجبازی کنم ....

گوشی رو که روشن می کنم، سیل پیغام ها سرازیر می شه ...

حوصله ندارم همشون رو چک کنم .... دو سه تا پیغام گذاشته که سین می کنم و بلافاصله شروع می کنه به تایپ کردن ... انگار منتظر بوده ....

... بلافاصله می نویسه نگرانت شدم ....کاملا بی دلیل می گه ولی همین یه جمله کافیه تا دل آشوبه بگیرم .... می خوام بی خیال جواب دادن بشم اما منصرف می شم 

می نویسم که گوشی رو خاموش کرده بودم اما پشیمون  می شم و همه رو پاک می کنم و می نویسم چرا؟

حتی بی دلیل هم دیگه میلی به شنیدن این دست جملات ندارم .....

گاهی منتظر بودن هم یه جور امیدواری به فردا و فردا هاست .... امیدوار بودن به ادامه زندگی ... حتی اگر بدونی که این انتظار ممکنه نتیجه ای نداشته باشه اما بازم یه کورسوی امیدی گوشه دلت می ذاری .....

و امان از روزی که دیگه منتظر نباشی ......................................