به من فرصت بده برگردم از من

به تو برگردم و یار تو باشم

به من فرصت بده

باز از سر نو

دچار تو ، گرفتار تو باشم ....

گاهی که می شینم و فکر می کنم می بینم "نه" گفتن هم واسه خودش لذتی داره که من ازش بی خبر بودم

این که تمام قد بایستی و بگی نمی خوام، بدون اینکه به این فکر کنی که مثل همیشه سکوت کنی مبادا که کسی دلخور بشه

این که بفهمی زندگی خودت رو باید داشته باشی و بیشتر به خودت برسی

این روزها خیلی حرفها و اتفاق ها هست که تجربه کردنشون حلاوت خاصی داره ...

خیال خنده های تو، شد آرزوی هر شبم

به چشم های تو قسم، که جان رسیده بر لبم

خزان شد  و نیامدی عزیز لحظه های من

اگر ندیدمت تو را

                                    تو گریه کن برای من ...

دلم رفتن و دل کندن می خواد

دلم سفر می خواد ....

حتما باید برای رفتن به هرمز و هنگام برنامه بذارم ... به چابکسر قول دادم ... و رفتن به "رغز"

رغز برای من یه هدف بزرگه ... یه جور اعلان جنگه ... 

جنگ رو با مهر و مهتاب تکین حمزه لو شناختم

با قطعه شهر خاموش کیهان کلهر مسخ شدم 

با دیدن تنگه ابوقریب  ...