دستهایت

تصمیمم بود

باید می گرفتم و 

دور می شدم  ....

........

چیز بدی نیست جنگ

شکست می خورم

اشغالم کنی 

...............

برای آن چیزی که دوستش داری

باید از جان بگذری

بعد 

می ماند زندگی

و آنچه که دوستش داشتی ....

(شمس لنگرودی)

روزگار غریبی است نازنین

دهانت را می بویند

مبادا گفته باشی دوستت دارم

دوستت دارررم

دلت را می بویند 

مبادا شعله ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی است 

روزگار غریبی است نازنین

آنکه بر در می کوبد شباهنگام

به کشتن چراغ آمده است

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

به اندیشیدن خطر نکن

خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

روزگار غریبی است نازنین

نمانده در دلم دگر توان دوری

چه سود از این سکوت و آه از این صبوری

تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد

بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد


*من می میرم برای این چهار خط آخررررررر*

دلم تنگه

برای قدم زدن زیر درختها  و عطر بهار نارنج ها ......

من دلم خیلی تنگه

لطفا نگاهم نکن

چشم خانه ات 

                                 بلاخیز است .......

دلم گریه می خواد

با لبخندی ساده بشین رو به روم

تا من مثل آیینه تماشا کنم

بذار آرزوهای گم کردم و 

تو چشمای مست تو پیدا کنم

به جز تو چی می خوام از این زندگی

دل من تو رو آرزو می کنه

کنارم بمون رو نگردون ازم

تو باشی به من بخت رو می کنه

دلم گریه می خواد کجاست شونه هات

کجا رفتی ای حس آرامشم

می خوام این شبایی که بارونیم

با آرامش دستات آرووم بشم

با دوری کنار اومدن ساده نیست

بذار مثل سایه کنارت باشم

تا مثل همیشه قرارم باشی

تا باشی و من بیقرارت باشم

نمی شه هر حرفی رو ساده زد

نمی تونم آسون بگم عاشقم

به جز گریه راهی نمونده برام

تاحرف دلم رو با چشمام بگم

دلم گریه می خواد کجاست شونه هات

کجا رفتی ای حس آرامشم

می خوام این شبایی که بارونیم

با آرامش دستات آرووم بشم .........

بینظیره این آهنگ اشرف زاده فقط کاش آخرش می گفت برگرد من هنوز منتظرم