ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت

دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور ....


این روزاپروانه ها بهترین حس و حال و دارن

اینقدر قشنگ دور هم می چرخن و عشق می کنن 

که ناخودآگاه تو هم لبت به لبخند باز می شه .... 

من به تو نزدیک

تو به من نزدیک

اما

مرگ از تو،  به من نزدیک تر

مثل یک طناب دار

و صفحه ای فلزی 

که با فشار یک اهرم 

به کسری از ثانیه

زیر پایم را خالی می کند

و معلق می  مانم 

در فاصله ای نزدیک به زمین

و چشمانی باز 

در انتظار برآورده شدن  آرزوی

دوباره دیدنت 

حتی برای ثانیه ای

من به تو نزدیک

تو به من نزدیک 

اما .....

قسمت بالای خودکار رو با شصتم فشار می دم

تق تق

با هر تق تق ذهنم انگار خاموش و روشن می شه

چرا؟ چی شد؟

می خوام به فکرم نظم بدم

فاصله بین تق تق ها رو زیاد و زیادتر می کنم

باید یادم بمونه موقع برگشت خرید کنم

تق تق

و به همین راحتی ذهنم منحرف می شه

نیم ساعت دیگه شرکت تعطیل می شه و می رم پیاده روی

تو راه خرید می کنم و اون موقع بازم فکر می کنم

حتی شاید به تو هم فکر کنم ...

تق تق

در کنار تو آرام آرام جان خواهم داد

تنها اگر 

دستهایم در دستهایت پنهان شوند ....