امشب از اون شبها  بود

از اون شبهایی که هاله پشت خنده هاش قایم شد

بی محابا رقصید و حرف زد و ...

امشب هاله برای خودش بازیگر شده بود 

این روزها زندگی می دونی چی کم داره؟؟؟؟

گرفتن دستهات .....

من تو را تصویر خواهم کرد

تو را به رنگ، به نور

و به آوازهای رنگین

تبدیل خواهم کرد

تو را به گل، به کوه

و به رودخانه های خروشان

تبدیل خواهم کرد

من از تو

دنیا را خواهم ساخت

و برای تو ، دنیا را

اگر سخنم را باور نمی کنی

هنوز قدرت دوست داشتن را

باور نکرده ای!

نادر ابراهیمی

سرد شدی 

درست مثل چایی داخل فنجان 

که ساعت هاست روی میز مانده ....

چقدر زمان لازمه

تا خاطراتت که توی کوچه پس کوچه های شهر در حال جولون دادن ، رو باد با خودش ببره ......