زخمی رو زخمهای دیگه

امروز از جلوی پلاسکو گذشتم

روم و برگردوندم که چیزی نبینم تا یادم نیاد اما تلاش مزخرفی بود ... اختیار نگاهم رو نداشتم

نمی دونم صورت خیسم رو کسی دید یا نه... مهم هم نبود

دردم  این بود که جای خالی ساختمون یه زخمبود بود رو زخم های دیگه

ساختمون که سوخت و ریخت خاطره های من هم نابود شد

روزهایی که با قدمای کوچیکم مامان رو همراهی می کردم ، زمان هایی که تو بغل مامان بودم و از سرما دستهام رو پشت گردنش می ذاشتم ...

وقتی  پلاسکو ریخت انگار دوباره مامان رفت ..

......

..........

تولدت مبارک مامان

نظرات 2 + ارسال نظر
اولدوز سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 11:19 ب.ظ http://www.manneveshtblog.blogsky.com

من تا به حال پلاسکو نرفته بودم شایدم رد شده بودم دقت نکرده بودم اما این فاجعه واقعا سوزناک بود.صبحی که داشتم به تشییع جنازه در مصلی می رفتم بغض کرده بودم.آهنگ خوشحال و شاد و خندانم قدر دنیا رو می دانم رو گذاشتم اما وسط خیابون بغضم ترکید.و توجه نکردم کسی خیسی صورتم رو دید یا نه....

دل آرام یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 06:45 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

ای وای... روح تمام رفتگان مخصوصا مامان نازنینت شاد...

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد