وقتی که

وقتی که هق هق عشق 

                        ضجه احتیاجه  

                                   سر جنون سلامت که بهترین علاجه ...

پست های بو دار (۲)

 بهش می گم الهی بری بهشت 

می گه نه بابا بی خیال بهشت٬ اون جا جای Aخو Nد ها است٬ من می خوام برم جهنم حداقل اگه شبهای جمعه دلم گرفت برم پیش هایده بشینم یه دهن برام بخونه یا جمیله رو خبر می کنم یه کم برام برقصه ...

شادباش

ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد ...

پست های بو دار (1)

 

 

مسافر: آقا انقلاب ؟؟؟

راننده: ‌نه آقا من کلا Z انقلابم ...

به بهانه دل آرام

وقتی تو اون کافه رو به روت نشستم وقتی داشتیم از همه کس و همه چیز حرف می زدیم یاد 

اولین باری افتادم که دیدمت .... یاد اولین دیدارهام ...

تصمیم داشتم دیگه هیچ وقت از مجازی بودن درنیام ...  

تو مترو باهاش قرار گذاشتم اولین بار بود که می دیدمش٬ مولول (الهه) دوست داشتنی خودم ... عکسش رو دیده بودم پس شناختش خیلی سخت نبود ... مولول رو دختری دیدم اجتماعی(دقیقا برخلاف خودم) و به شدت خونگرم کسی که بعدها با آشنایی بیشتر فهمیدم تو یه سری از مسایل مثل خاطرات بچگی هامون چقدر به هم شبیهیم

قرار شد دلی هم بهمون اضافه بشه پس منتظرش موندیم ... اولین تصویری که از دلی دیدم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم یه دختر فوق العاده آروم با یه مانتوی چهار خونه سفید مشکی و روسری مشکی با یه دسته گل ... الحق که اسمش بهش می یاد دل آرام  

کیامهر دیروز بابک امروز سومین نفر بود ... کسی که احتمالا خودش هم نمی دونه چه لطف هایی به من کرده٬ اولین باری که براش کامنت گذاشتم مربوط به زمانی بود که از پرشین کوچ کرد یادمه براش نوشتم من چقدر دیر رسیدم ... کسی که خیلی زود باعث شد اعتمادم جلب بشه، بیخود نیست که اسمش رو گذاشتم وزیر دست راست شهریار بلاگستان  

محسن باقرلو یا همون شهریار بلاگستان ... کسی که وقتی تلخ می نویسه تا ته گلوم می سوزه و چشمام بارونی می شه ... اگر چه خیلی کم نایل به زیارت کامنت هاش می شم اما  احترام فوق العاده ای براش قائلم و این در حالتی که به شدت هم ازش حساب می برم (چرا دروغ یه کمی ازش می ترسم )  

مریم شیرزاد آدم عاشقی که کاش زودتر شناخته بودمش ... کاش لازم نبود کنارش زانو بزنم و خودم رو بهش معرفی کنم ... کاش تو شرایط بهتری می دیدمش ... کاش ...

مهدی پژوم رو آدمی دیدم بسیار مبادی آداب و متواضع با صورتی که تلاش می کنه نقش خنده رو هیچ وقت فراموش نکنه ...کسی که همیشه آمادگی محبت کردن رو داره اون هم بدون هیچ چشمداشتی  

میلاد بی وبلاگ ... اولین باری که من رو به نام صدا کرد اینقدر تعجب کردم که باورم نشد مونده بودم من رو از کجا شناخته ... بعد ها خودش گفت از رو دست کیامهر تقلب کرده ... کسی که تو این مدت همیشه از لفظ خواهر گلم استفاده کرده و بس ... آدمی که معرفتش رو بارها بهم ثابت کرده  

جناب تمدن ... وقتی اولین بار کامنتشون رو تو وبلاگ دیدم جا خوردم فکر این که اومدن و پستم رو خوندن خیلی جالب بود، وقتی رفتم و به نشونه ادب براشون کامنت گذاشتم نمی دونم چرا سنی حدود پنجاه رو براشون تخمین زدم ... شاید این تخمین زدن و البته کامنت هایی که برای هم می گذاشتیم باعث شد که وقتی دیدمشون به شدت خجالت بکشم  

مهربان ... عزیز نازنینی که وقتی دیدمش به یقین گفتم خیلی مهربون تر از اسمشه ... کسی که همیشه می گم کرکره تحویل بازارش پایینه کسی که اگر چه حتی جواب اس ام اس هام رو هم نمی ده اما برای من مهم  اینه که یه همچین آدم مهربونی هست ...  

رها پویا این دختر ظریف و دوست داشتنی ... با تصویر ذهنیم کاملا مطابقت می کرد ... وسط اون بیمارستان روی اون نیمکت جلوی اتاق عکسبرداری بچه ها چقدر حرف زدیم ... کل خیابون ظفر رو کنار هم قدم زدیم بدون این که احساس خستگی کنیم ...

تیراژه عزیز و آروم و دوست داشتنی ... کسی که مملو احساسات پاکه ... کسی که می تونه به راحتی با کلمات بازی کنه و جملات جادویی تحویل بده ...

هیشکی ... اعتراف می کنم که اولین باری که دیدمش حرف کم آوردم ... اصلا نمی دونستم باید حرف بزنم یا ساکت باشم احساس کردم خیلی ازم خوشش نیومد ... اما دفعات بعد فهمیدم که خیلی دوست داشتنیه ...   

هلیا رو یه آدم شیطون تصور می کردم اما وقتی دیدمش سعی کردم خیلی مودبانه رفتار کنم آخه خیلی خانم و محجوب بود ...

حبیب ... کسی که با صداقت تمام رفتار می کنه

مامانگار عزیزم کسی که تو این مدت مادرانه به حرفهام گوش داد و راه رو نشونم داد ... کسی که با رفتارش باعث شد به نگار حسادت کنم ...     

بهنام پسرک عزیز و دوست داشتنی خودم ...دلم می خواست اولین باری که همدیگه رو می بینیم خاطره خوبی براش باشه اما متاسفانه و از بد شانسی من نشد، پسرکی به ظاهر آرووم هرچند که برق چشمهاش نمی تونه شیطنتش رو قایم کنه     

مریم ترین (مریم گلی)،ایرن، محسن محمد پور ... کسایی که متاسفانه فرصت دیدار باهاشون خیلی کوتاه بود  

در این مابین هستن کسایی که تا الان فقط صداشون رو شنیدم   

محسن پاییز بلند 4 نقطه ای و 3 نقطه ای

آنا و کیانای عزیز با اون صدای گرم و قشنگ و خنده های از ته دلشون 

محمد کمیلی و  زحمتهای همیشگی من برای اون و  هاله بانو جان های او برای من   

محدثه و صدای خجالتیش پشت تلفن ...

عمه زری و صدای آرومش ... 

این پست با تمام حس و حال خوبش برای دل آرامی که الان مطمئنم گوشه صندلیش جمع شده و داره به آینده فکر می کنه ... سفرت بی خطر آرام دل ...