به بهانه دل آرام

وقتی تو اون کافه رو به روت نشستم وقتی داشتیم از همه کس و همه چیز حرف می زدیم یاد 

اولین باری افتادم که دیدمت .... یاد اولین دیدارهام ...

تصمیم داشتم دیگه هیچ وقت از مجازی بودن درنیام ...  

تو مترو باهاش قرار گذاشتم اولین بار بود که می دیدمش٬ مولول (الهه) دوست داشتنی خودم ... عکسش رو دیده بودم پس شناختش خیلی سخت نبود ... مولول رو دختری دیدم اجتماعی(دقیقا برخلاف خودم) و به شدت خونگرم کسی که بعدها با آشنایی بیشتر فهمیدم تو یه سری از مسایل مثل خاطرات بچگی هامون چقدر به هم شبیهیم

قرار شد دلی هم بهمون اضافه بشه پس منتظرش موندیم ... اولین تصویری که از دلی دیدم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم یه دختر فوق العاده آروم با یه مانتوی چهار خونه سفید مشکی و روسری مشکی با یه دسته گل ... الحق که اسمش بهش می یاد دل آرام  

کیامهر دیروز بابک امروز سومین نفر بود ... کسی که احتمالا خودش هم نمی دونه چه لطف هایی به من کرده٬ اولین باری که براش کامنت گذاشتم مربوط به زمانی بود که از پرشین کوچ کرد یادمه براش نوشتم من چقدر دیر رسیدم ... کسی که خیلی زود باعث شد اعتمادم جلب بشه، بیخود نیست که اسمش رو گذاشتم وزیر دست راست شهریار بلاگستان  

محسن باقرلو یا همون شهریار بلاگستان ... کسی که وقتی تلخ می نویسه تا ته گلوم می سوزه و چشمام بارونی می شه ... اگر چه خیلی کم نایل به زیارت کامنت هاش می شم اما  احترام فوق العاده ای براش قائلم و این در حالتی که به شدت هم ازش حساب می برم (چرا دروغ یه کمی ازش می ترسم )  

مریم شیرزاد آدم عاشقی که کاش زودتر شناخته بودمش ... کاش لازم نبود کنارش زانو بزنم و خودم رو بهش معرفی کنم ... کاش تو شرایط بهتری می دیدمش ... کاش ...

مهدی پژوم رو آدمی دیدم بسیار مبادی آداب و متواضع با صورتی که تلاش می کنه نقش خنده رو هیچ وقت فراموش نکنه ...کسی که همیشه آمادگی محبت کردن رو داره اون هم بدون هیچ چشمداشتی  

میلاد بی وبلاگ ... اولین باری که من رو به نام صدا کرد اینقدر تعجب کردم که باورم نشد مونده بودم من رو از کجا شناخته ... بعد ها خودش گفت از رو دست کیامهر تقلب کرده ... کسی که تو این مدت همیشه از لفظ خواهر گلم استفاده کرده و بس ... آدمی که معرفتش رو بارها بهم ثابت کرده  

جناب تمدن ... وقتی اولین بار کامنتشون رو تو وبلاگ دیدم جا خوردم فکر این که اومدن و پستم رو خوندن خیلی جالب بود، وقتی رفتم و به نشونه ادب براشون کامنت گذاشتم نمی دونم چرا سنی حدود پنجاه رو براشون تخمین زدم ... شاید این تخمین زدن و البته کامنت هایی که برای هم می گذاشتیم باعث شد که وقتی دیدمشون به شدت خجالت بکشم  

مهربان ... عزیز نازنینی که وقتی دیدمش به یقین گفتم خیلی مهربون تر از اسمشه ... کسی که همیشه می گم کرکره تحویل بازارش پایینه کسی که اگر چه حتی جواب اس ام اس هام رو هم نمی ده اما برای من مهم  اینه که یه همچین آدم مهربونی هست ...  

رها پویا این دختر ظریف و دوست داشتنی ... با تصویر ذهنیم کاملا مطابقت می کرد ... وسط اون بیمارستان روی اون نیمکت جلوی اتاق عکسبرداری بچه ها چقدر حرف زدیم ... کل خیابون ظفر رو کنار هم قدم زدیم بدون این که احساس خستگی کنیم ...

تیراژه عزیز و آروم و دوست داشتنی ... کسی که مملو احساسات پاکه ... کسی که می تونه به راحتی با کلمات بازی کنه و جملات جادویی تحویل بده ...

هیشکی ... اعتراف می کنم که اولین باری که دیدمش حرف کم آوردم ... اصلا نمی دونستم باید حرف بزنم یا ساکت باشم احساس کردم خیلی ازم خوشش نیومد ... اما دفعات بعد فهمیدم که خیلی دوست داشتنیه ...   

هلیا رو یه آدم شیطون تصور می کردم اما وقتی دیدمش سعی کردم خیلی مودبانه رفتار کنم آخه خیلی خانم و محجوب بود ...

حبیب ... کسی که با صداقت تمام رفتار می کنه

مامانگار عزیزم کسی که تو این مدت مادرانه به حرفهام گوش داد و راه رو نشونم داد ... کسی که با رفتارش باعث شد به نگار حسادت کنم ...     

بهنام پسرک عزیز و دوست داشتنی خودم ...دلم می خواست اولین باری که همدیگه رو می بینیم خاطره خوبی براش باشه اما متاسفانه و از بد شانسی من نشد، پسرکی به ظاهر آرووم هرچند که برق چشمهاش نمی تونه شیطنتش رو قایم کنه     

مریم ترین (مریم گلی)،ایرن، محسن محمد پور ... کسایی که متاسفانه فرصت دیدار باهاشون خیلی کوتاه بود  

در این مابین هستن کسایی که تا الان فقط صداشون رو شنیدم   

محسن پاییز بلند 4 نقطه ای و 3 نقطه ای

آنا و کیانای عزیز با اون صدای گرم و قشنگ و خنده های از ته دلشون 

محمد کمیلی و  زحمتهای همیشگی من برای اون و  هاله بانو جان های او برای من   

محدثه و صدای خجالتیش پشت تلفن ...

عمه زری و صدای آرومش ... 

این پست با تمام حس و حال خوبش برای دل آرامی که الان مطمئنم گوشه صندلیش جمع شده و داره به آینده فکر می کنه ... سفرت بی خطر آرام دل ...

نظرات 30 + ارسال نظر
الهه پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

عزیز دلم......
مرسی که نوشتی و مرسی که تقدیمش کردی به دلی.....
من هم اولین باری که تو رو تو مترو دیدم،حس کردم مهربونی....یه عالمه مهربون....و اتفاقا خونگرم و اجتماعی....شباهتامون هم که روز به روز بیشتر معلوم میشه.......
الهی که همیشه این دوستیها پایدار بمونن که بزرگترین گنجینه هستن......
دوست دارم عزیز من


باعث نوشتن همچین پستی دلی بود و حرفهایی که اون روز تو اون کافه باهم زدیم
غیر ممکنه از اون ایستگاه عبور کنم یاد تو نیفتم مولول
الههههههههی
من دیگه دوست ندارم مولول عاشقتم

کیانا پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

دلمو سوزوندی هاله...


فنچک خودمممممی

دل آرام جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com/

ای جااااااااااااااااااانم
چقدر خوشحالم که افتخار دارم به یاد من تمام بچه ها رو یاد کنی هاله دوستداشتنی من
راستی من رسیدم

عززززززیم
خدا رو شکرررررر
دلی جان مراقب خودت باش
راستی خدا رو شکر رفتی دیگه

کیانا جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

آخخخخخخخخخخخخخخ جووووووووووووووووووووون بالاخره دلی من رسیدددددددددددد

این هاله که خاس به من یه خبر بده جون به لبم کرد
خسته نباشی هااااااااااااااااااااله من ساعت 9 بهت اس دادم الان جواب میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان من حق دارم بکشمت یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
معلومه که حق دارم

بازم دم دلی جوووونی من گرم که خودش خبر داد وگرنه از این هاله که بخاری بلند نمیشه
خیلیییییییییییییییییییی خوووشحالمممممممم


هرررررررررررررررررررررررررررررر
تو مگه نمی دونی من سر صبرم
تو این کارها جوجه جان

کیانا جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

بـــــــــــــــــــــــــــــله میدونم تو کلن مردم آزاری
حالاا من میدونم وتووووووووووووووووووووو

راست گفتن نباید به بچه رو داد

کیانا جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

خوووووووووووووووووووووووووودت بچچه ایاااااااااااااااااااا
یادت رفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قول و قرارای اون رووووز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان تو بچچه ای من بووزووووووووووووووووورگ

آناهیتا جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

مرررررسی هاله جون
انشالا به زودی همدیگرو از نزدیک می بینیم و خاطره ها به صدا ختم نمیشه
خدا رو شکر دلی حالش خوبه
خوش به حال دل آرام که باعث این همه مهر و صفاست...

عزززززززززیزم
ایشاالله به زوووووووووووووووووووودی

الهام جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

خنده های از ته دل کیانا رو خوب اومدی! تازه پشت تلفنش زمین تا آسمون فرق داره تا خود واقعیش! بخداااا!
چقد آدم دیدی خوش ب حالت جدن

والله این کیانا من رو پیچوند
هی گفت می یام می بینمت و می یام و می یام اما نیومد
خیلی خوشحالم از اینکه دیدمشون

آذرنوش جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

خوشبحالتون...دوستیتون پایدار...ماکه تازه اول راهیم...کاش میشد منم ببینمتون حیف...

مرررررررررررررررررررسی
ایشاالله موقعیتی پیش بیاد شما رو هم ببینم آذر نوش جان

کلاسور جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 ب.ظ http://celasor.persianblog.ir

سفرش بی خطر

مررررررررررررررررررررسی رامین

آلن جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ب.ظ

ممنون واقعن

آلن جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ب.ظ

ایشالا دل آرام سفر خیلی خوبی داشته باشه.
ایشالا درس و مشقش هم خوب بخونه.

و بازم مرسی از شما که منو نابود کردید.

متاسفم

بهنام جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلام ماماااااااااااااااااااااااااااااااان
چه پست خوشگلی نوشتی
خیلی خوب بود
چرا بابااااا خیلی خاطره ی خوبی بود! آخه کی رو دیدی که پسرش رو دعوت کنه یه جایی بعد اون وضع پیش بیاد؟! خب این در نوع خودش خیلی جالبه دیگه!!!!!!!!!!!!!!! شوووووووخی کردم چرا عصبانی میشی خب؟! کلآ همون که دیدمت کلی بهم خوش گذشت! حالا نگران نباش هم من بعدآ جبران میکنم هم تو بعدآ جبران میکنی

برای دل آرام هم آرزوی خوشختی میکنم...

سلام پسسسسسسرم
خدا کنه
کلا خاطره شد
ولی جدا بهنام امیدوارم بتونم جبران کنم
منم همین طور

نینا شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

خوب من خیلی این هارو نمیشناسم.وبرای همشون بهترین هارو ارزو میکنم

منم همین طور نینا جونم

میم.الف.نقطه. شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ

دیدی صد بار گفتم فیس بوک بهتره!!!لا اقل اینقدر ملت توش جلف بازی در نمی ارن!!!!اخره خز بازی و لاو بیخودی ترکوندن و هندونه زیر بغل هم جا ساز کردن!!!مور مور شدم از بس احساسات خرج هم کردین..........(البته ببخشیدا هر کسی یه نظری داره در این موردا ولی این یکی دیگه خیلی............)

ببخشید
اینجوری که شما گفتید پس حتما من رو می شناسید
شرمنده ولی من شما رو نشناختم

محدثه شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

عززززییییزززززززززمممممممم!!!

خب ااااااااا!!!
آدم وقتی باهات حرف میزنه هول میشه!!!
یه جور دلهره میگیرم!واقعا خجالت میکشم! سرخ میشم!!!

الهییییییییییییی!!!
دل همشون خوش و شاد!
مخصوصا دل آرام!

راستی دیدی امروز چ گندی زدم؟؟!!!!
همه فهمیدن!!!!

چرااااااااااااااااااااااااا؟
جدا با من حرف می زنی خجالت می کشی

خدا کنه همیشه شاد باشن و خوشحال
عیبی نداره فقط به خیر گذشت که؟؟؟؟

کیانا یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

هرررررررررررررررررررررررررررررررررررر
بابا این محدثه یه آدمیههههههههههههههههههه
من میشناسمششششششششششششعمرن اگه خجالتی باشه

اذیتش نکن کیانااااااااا

دل آرام یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com/

رسما زدی آلن بنده خدا رو له کردی ، بعد میگی یعنی ناراحت شدی ؟!
پ ن پ خوشحال شده و توی پوست خودش نمیگنجه

دل آرام یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com/

فکر چیه عزیزم ، ما مطمئنیم تو هاله صادقی هستی

[ بدون نام ] یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام به خواهر مهربون و با احساسم

من همین الان موفق به خوندن این پست فوق العاده شدم

رسماً نابودم کردی با محبتت

خوب وقتی خواهر مهربون گلی باید همینجوری صدات کرد دیگه

سلاممممم
این حرفها چیه
باور کن من همیشه منتظرم که زنگ بزنی و بهم خبر خوش بدی

میلاد یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ

این بالایه منمممم

هیشکی ! دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ق.ظ http://www.hishkii.blogsky.com/

عزیز اگه دقت کنی متاسفانه من فقط تو بهشت زهرا دیدمت خب تابلوئه که اونجا حال آدم مساعد نیست..و حرف زدن و گپ زدن و اینها تو اون موقعیت برا آدم سخته....

عزیزززززم من که گفتم
بار اول این جوری اشتباه برداشت کردم
اما دفعه های بعدی دیگه اینجوری نبووووووووووود
خیلی دوست داشتنی هستی

کورش تمدن دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
این پستت خیلی قشنگ بود
پر از حس های ناب بود(عجب چیزی گفتم)
کلا این پست از شما بعید بود
خیلی برام عجیبه چون تیراژه هم میگفت فکر میکرده من ۵۰ سالمه.خداییش اگه میگفتی ۱۵ سالمه تعجب نمیکردم مادر جان
امیدوارم دیدارهای دیگه توی شادی باشه نه غم
کلا کم از من تعریف کردی باید چند صفحه از خصوصیات خوب من بگی

سلام
مرررسی این الان جدی بود؟؟؟
این حس ناب گویا باب میل یه تعدادی نبود متاسفانه
خدا رو شکر گفتم حتما شما هم بخونید ناراحت می شید
دیگه چرا بعید؟؟؟؟ شما چرا امروز اینقدر نامفهوم کامنت گذاشتید جناب تمدن؟
پس فقط من نبودم که یه همچین فکری کردم چه خووووب
منم امیدوارم
چند صفحه شوخی می کنید
البته باید می گفتم خیلی هم خشک و جدی هستید این رو یادم رفته بود

کورش تمدن سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
البته سلام نمیکنم سلامم رو پس گرفتم
نه سلام
واسه چی ناراحت بشم؟خیلی خوب نوشته بودید که.معلوم بود صادقانه بود(این الان جدی بود)
از شما این متن قشنگ بعید بود(این الان شوخی بود)
ببخشیدا من در مراسم ترحیم نتونستم بزنم و برقصم و جک تعریف کنم و ....(این الان جدی بود)
ما کلا شما رو در مراسم ختم زیارت کردیم که اونم صدای شما نامفهوم بود(این الان یکمش جدی بود یکمش شوخی)
ایشاا... دفعه بعدی که دیدمتون چند تا پشتک بارو میزنم تا روحیه تون شاد بشه.اصلا اگه صلاح بدونید لباس عروسکهای تبلیغاتی رو بپوشم شکلک دربیارم و بخندونمتون(خودت کالبدشکافی کن ببین جدی بود یا شوخی)

با این حساب نه علیک
نمی دونم گفتم حتما بهتون بر می خوره دیگه
بیخود نیست فامیلیم صادقی دیگه (چه نیکو فامیلی نهادند بر ما)
یعنی الان می خوایید ثابت کنید که خیلی خوش اخلاق هستید؟؟؟
والله به خدا من صدام بلنده خیلی هم بلنده جیغ هم بلدم بکشم اونم از نوع بنفشش داد هم خوب بلدم بزنم خوب چه می دونم چرا اون روز صدام بند اومده بود
حالا که قراره خودم کالبد شکافی کنم ترجیح می دم سه خط آخر رو جدی تلقی کنم (تقصیر خودتونه خوب می خواستید نگید خودم کالبد شکافی کنم )

کورش تمدن سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

الان که رفتم فکر کردم دیدم خیلی بهم برخورده
شما با علی صادقی فامیلید؟آخه خیلی شبیه هستید
باشه منتظر باشید تا بیام براتون برنامه اجرا کنم

نه دیگه نشد
برید فکر کنید برگردید قبول نیست
نه جناب تمدن فامیل نیستم
هر کی فامیلی کم آورده گذاشته صادقی
آخ جونمی اجازه می دید یه پست بذارم همه برو بچ بلاگستان رو هم دعوت کنم بیان برنامه تون رو ببینن

کورش تمدن سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

ببین کار من به کجا رسیده که شما اومدی من رو دست میندازی
عجب دوره زمونه ای شده

من؟؟؟؟؟
این حرفها چیه جناب تمدن
نفرمایید قربان

یاور چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ب.ظ

من چی پس؟

بی وفا!!!!

تو که قضیه ات فرق داره تپل قرمزی
تو فامیلی اصلا داداش کوچیکه ای

رها پویا چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:25 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

الهی من قربون اون دل مهربونت بشم که اینقدر با محبتی
من هم آرزو میکنم دلارام عزیز هر جا هست سلامت و موفق باشه

ممنون هاله جونم. آره یادت میاد؟ چقدر دلم تنگه برات ...اولین و اخرین دیدارمون بود اونجا بار بعد یه جای دیگه همدیگه رو خواهیم دید...

جانننننننننننننننننم
یادش بخیر چه روز خوبی بود

گنجشک پرگوی باغ چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:28 ق.ظ http://gholakeyadha.blogfa.com

سلام
چه جمع دوستانه ی قشنگی دارین!
دلم خواست...

م س ا ف ر یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:46 ق.ظ


سلام و درود پروردگار

شاد و آرامم که در شهر ِ دنیا
هاله این سرزمین برای خودش
"شهر ِ اعتماد" ساخته از دوستان زلالش

شادابم که هاله ی این سرزمین را
در این دنیای شلوغ و وارونه
هاله ای از آرامش و آسایش دوره کرده
هاله ای که آفرینندگانش دوستان گرامی اش هستند

گوارای بانو صادقی باد
این شهر ِ اعتماد
این هاله ی آرامش

خدای بی همتا در مهربانی:
هاله ی این سرزمین را
پیوسته سلامت شاداب و رستگار بدار
آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد