دلیلش رو گذاشتم معذوریت اخلاقی .... اما شاید در واقع ترس بود ...

گاهی پات به راهی باز می شه که با تمام وجود نیاز داری دل و بزنی به دریا و خودت رو بندازی تو مسیر جدید .... اما  عقل چنان می ترسونه که تمام جرات و جسارتت رو از دست می دی .... نتیجه اش می شه این که می خوای ، یعنی از زور خواستن در حال مرگی اما تمام وجود خودت رو تو ثانیه ای جمع می کنی و انگشتات رو می کشونی رو دو تا حرف و تایپ می کنی "نه" و بعد له شده جمع می شی تو خودت  و منتظر می مونی نفس حبس شده ات یه راهی پیدا کنه و قبل از بغض ات خودش و نشون بده ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد