انگار همین دیروز بود  که هنوز آفتاب نزده وسط بیمارستان صارم بودیم ... اسمش روهم همون موقع تصمیم گرفتن بذارن آتریسا ...  گذاشتنش تو بغلم کل قدش 53 سانت بود، بوی تمیزی می داد، یه بویی که هنوز هم چشمام رو می بندم می تونم حس اش کنم ... بعد از سالها یه نوزاد توی خانواده ... اومدنش روحم رو جلا داد ... باهاش آروم شدم و صبور ... وقتی کنارم می خوابید با صدای نفس هاش به قدری آروم می شدم که خوابم می گرفت ....

وجودش مصداق جمله معروف " دستم بگرفت و پا به پا برد " بود ...

حالا بزرگ شده ... قدش به  130 سانت رسیده ... به راحتی می خونه و می نویسه ...  دیگه وقتی داره صحبت می کنه کلمات رو پس و پیش ادا نمی کنه ... حالا هشت ساله شده .....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد