ماجرا از اونجایی شروع می شه که کلام قدرت اش رو از دست می ده و موسیقی با قدرت نفوذ زیاد اعجاز می کنه...

انگشت هات که سیم ها رو به آرومی نوازش می ده می شه مصداق همون جمله معروف که آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند ....  

خسته از تمام زوایای زندگی، خسته از تمام حرف های نگفته، خسته از تمام بی مهری ها و ... در آغوش می گیریش و آروم و سبکبال با انگشتات نوازش می کنی ، ناخودآگاه همصداش می شی و به پرواز در می یای ... و اینجاست که اعجاز آغاز می شه ...

انگار اون شنبه ای که هیچ وقت قرار نبوده برسه بالاخره رسیده ....

از صبح همه چیز رفت رو دور تند ... یه موقع به خودم اومدم که همه چیز رو تموم کرده بودم .... حتی تو رو هم فراموش کرده بودم ...

خوشی که زیر پوستم دوئیده بود رو هیچ رقمه نمی تونستم منکر بشم ... انقدر که روی صدام تاثیر گذاشته بود .... نمی دونم نتیجه خوبی داره یا نه اما مهم اینه که اینقدر دورم شلوغ باشه که وقت غم خوردن نداشته باشم ... امیدوارم برسم به اون آرزوهای دست نیافتنی ...

چرا دروغ ... حتی پنهان کاریش رو هم دوست دارم ....

چه فایده ای داره 

اگه موی بلندی داشته باشی اما دستی نباشه که گره هاش رو برات باز کنه 

دستای گرم و انگشتای کشیده داشته باشی اما دستی نباشه که انگشتات رو توی خودش بگیره و نوازش کنه...

خطوط آخر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تیرماه برای من ماه دل کندن بوده و بس ....