امروز بعد از مدت ها ترسیدم ..... از آخرین باری که اینجوری ترسیدم سالها گذشته .... فکر می کردم خیلی محکمتر از این حرفام اما نبودم ....

وقتی همه دورم رو گرفتن و از اتاق بیرون بردن تازه به خودم اومدم و وقتی صحبت از شیشه تو دستش شد تازه رسیدم به عمق فاجعه ..... 

اما بیشتر از ترس چیزی که بهم فشار آورد و اشکم رو سرازیر کرد تنهایی بود .......

فخری راست می گفت ......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد