اگر خواستی ازدواج کنی 

با مردی ازدواج کن

که به جای مهمانی های احمقانه

که مردان یک طرف جمع می شوند

و از سیاست و کار و فوتبال می گویند،

و زنان یک طرف دیگر جمع می شوند

و از مانیکور و انواع رژیم غذایی و جک ها و ..... صحبت می کنند؛

تو را به

دوچرخه سواری

کوهنوردی

تئاتر

کنسرت رفتن

فیلم دیدن

شعر، کتاب خواندن

کافه رفتن و 

شب گردی های بی هوا

سفرهای بی هوا

با:

کوله پشتی و 

عکاسی و 

نقاشی و 

سر به سر هم گذاشتن و دیوانه بازی هایی ...

از این دست زند.

و آنقدر به " با تو بودن" ایمان داشته باشد 

که به زمین و زمان

و هر پشه نری که از دور و برت رد می شود گیر ندهد.

و به تو احساس 

" رفیق" بودن بدهد و 

نه تنها احساس 

" زن " بودن!

طوری که تمام دنیا 

به رفاقت و رابطه تان حسودی شان شود ...

آن وقت شاید زمان مناسبی رسیده،

که تن به ازدواج بدهی!

و گرنه هیچگاه به ذهن زیبایت خطور نکند

که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت

که تو را ففقط زن می داند و زن!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد