دیگه حال اشک ریختن هم ندارم ..... من گریه هام رو کردم ... 

می دونم که شصت و هفت روز خوابیدن هم خستگیت رو در نکرد ......................

حتما باید می رفتی ؟؟؟؟؟؟؟ فقط جا برای تو نبود؟ الان آروومی؟ 

دلم برات تنگ می شه فرید ..... برای خودت و خنده های از ته دل ..... برای اون صورت نازت ...... برای مهربونی هات ......

هاله بمیره برای تنهایی هات ....... فدای قلب مهربونت که تا لحظه آخر از تپیدن نایستاد ....

خوش به حال دایی ام ...  اون یکی پسرش رو هم بغل می کنه و پیش خودش می خوابونه ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد