نشستم روی زمین جلوی بخاری و زانوهام رو بغل کردم

نشسته روی زمین و شمعدون های جهیزیه زن اول شوهرش رو با دقت بسته بندی می کنه 

بی اختیار به نحوه پیچیدنش دقت می کنم و به این فکر می کنم که برای عید امسال حتمی می ذارمش سر سفره هفت سین و به یاد گذشته ها روشنشون می کنم ...

نا خودآگاه خودم رو می کشم جلو و یه دسته روزنامه برمی دارم و حباب ها رو می پبچم توش و قاطعانه با خودم شرط می کنم که امسال حتما روشنشون می کنم ...حتما ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد