چهل و هشت ساعته که زمان و مکان گم شده برام

بعد از چند ماه تیکه اصلی پازلم رو پیدا کردم، حالا پازلم کامل شده اما خودم به هم ریختم ...

با این که هوا به شدت گرمه اما می رم پی قدم زدن شاید بتونم فکرم رو نظم بدم و آروم بشم ...

مشکل اصلی اینجاست که تیکه تقریبا جلوی چشمم بوده و فقط کافی بود من یه ذره بیشتر دقت می کردم که نکردم ... موندم با وجود این همه شواهد و قراین چرا حسش نکردم، شاید اگه همون روزها پیداش می کردم الان ... 

چرا دروغ حس حسادتم هم قلقلکش می یاد ...

باید مشکل رو حل کنم، یعنی حل شدنیه اما نیروی من به تنهایی براش کافی نیست و بدبختی دقیقا اینجاست که هیچ کسی برای کمک نیست ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد