انتظار مزخرفترین اتفاقه

و من الان منتظرم 

انتظار همراه با یه دلشوره مزخرف

دلم لک زده 

برای نوشتن 

نوشتن برای تو ....

دلم لک زده 

برای خوندن 

خوندن برای تو ....

دلم لک زده 

برای دیوونه بازی ....

ولی مشکل اینجاست که

من خیلی عوض شدم ....

اونقدر که قادر به انجام هیچ کدوم از اینا دیگه نیستم 

لالایی

... حالا من موندم و یک کنج خلوت

که از سقفش غریبی چکه کرده

تلاطم های امواج جدایی

زده کاشونه مو صد تکه کرده

دلم می خواست پس از اون خواب شیرین

دیگه چشمم به دنیا وا نمی شد

میون قلب متروکم نشونی

دیگه از خاطره پیدا نمی شد

صدام غمگینه از بس گریه کردم

ازم هیچ اسم و هیچ آوازه ای نیست

نمی پرسه کسی هی! در چه حالی؟

خبر از آشنای تازه ای نیست ...

نوروز رسما تموم شد...

سال هم دیگه کهنه شد...

نمی دونم چرا فکر کردم شروع امسال با سالهای دیگه فرق داره ...

..........

.............

روزها پشت هم می یان و تنها رهآوردشون برای من ترس و آشفتگی بیشتره


هوای حوصله 

خیلی خیلی ابریه .........................