خبر فوری

خبر آمد خبری در راه است ...  

امروز مورخ ۱۳/۰۳/۱۳۹۲ ساعت ۹:۴۵

یه نی نی وبلاگی به جمعمون اضافه شد ...  

   لینک

                           

تلخ مثل زهر

تو سوپر مارکت کوچیک محل مشغول یادآوری خریدهامم که یه موقع چیزی رو فراموش نکنم ... 

یه خانم با ناراحتی وارد می شه و شروع می کنه به صحبت کردن ... صمیمی صحبت می کنه پس جزء اهالی محل ... 

شاگرد مغازه طرف صحبتشه ... ناخودآگاه توجهم جلب می شه ... 

یه موتوری وسایلش رو از دستش قاپیده ... دیگه همه کنجکاو شدن ... یکی اون وسط می پرسه تو کیفت خیلی پول داشتی ؟؟؟؟ 

می گه : کیفم رو نزد که ... نایلون توی دستم رو برد ... تو نایلونم یه بسته گوشت بود و چند تا مرغ ...  

از چیزی که شنیدیم تا پنج دقیقه هنگ بودم ...   

الان که اوضاع اینقدر خرابه وای به حال فردا و فرداها ...

 

.....

... گندت بزنن که تو خواب هم بی اخلاقی ... 

من عشقت رو به همه دنیا نمی دم   

حتی یادت رو به کوه و دریا نمی دم

با تو می مونم واسه همیشه  

خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک میکنم  

توی تنهایی یام فقط به تو فکر می کنم ... 

خونه مادربزرگه

 

  

  

شخصیت مخمل و بد اخلاقی هاش و اون رختخوابش (عروسک محبوب کودکی های من)...

جان قربان گفتن های مادربزرگه ... و آرامش همیشگیش ...

خانم حنایی و گل باقالی خانم ... خونه نقلی شون ... 

نوک سیاه و نوک طلا ...  

هاپوکومار و هی هی  گفتنش هاش به یاد صاحب ... (لینک)