یادآور کودکی و نوجوانی هایم هم رفت ...

  

بهترین تفریحم تو زندگیم بعد از موسیقی کتاب خوندن بود ... 

هنوزم یکی از افتخاراتم توی زندگی ام کتابخونه جمع و جورم گوشه اتاقه ... کتاب خونی رو با رمان های فهیمه رحیمی شروع کردم ... یک طبقه کامل رمان های فیهمه رحیمی با تاریخ انتشار سال های دور ... 

وقتی یه خواهر بزرگتر از خودت داشته باشی ناخودآگاه تفریحاتت رنگ بچگی اش رو از دست می ده ... 

پنجره اولین رمانی بود که خوندم ... با کاوه و مینا الفبای عاشقی رو یاد گرفتم ... با هنگامه زخم خوردگان تقدیر اشک ریختم ... تو بازگشت به خوشبختی شیفته بهرام شدم ... تو رمان بانوی جنگل شخصیت فرهاد رو و تو رمان همیشه با تو شخصیت نادر و خاطره رو ستودم ...  کوچه باغ یاد ها ... تاوان عشق ... اتوبوس ... سال هایی که بی تو گذشت ... ابلیس کوچک ... پاییز را فراموش کن ... آریانا ...   

دلم گرفت ... برای تو ... و برای خودم و برای تمام روزهای گذشته ...  

زاد روزت در خردادماه بود و رفتنت نیز در خرداد ماه ...

خدانگهدار همراه کودکی و نوجوانی هایم ... (لینک) 

نظرات 23 + ارسال نظر
پیله تنهایی سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:06 ق.ظ

خانم هاله بانو

من داغون بودم با این نوشته شما داغون تر هم شدم
ببخشید به بلاگتون سر زدم
وقتی آدم دلش میگیره .....

شرمنده دوست نداشتم ناراحتتون کنم ...

کرم دندون سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:32 ق.ظ

چقدر دلتنگ شدم وقتی دیدم نوشتی:... رفت
چقدر ما بچه های دهه 60 خاطرات مشترک داریم:
از خوندن: فهیمه رحیمی تا آنا کارنینا.. تا دزیره تا بلندیهای بادگیر...پرنده خارزار ...تا آگاتا کریستی و سر آرتور کانن دویل ..تا جنگ و صلح تولستوی ...سینوهه... تا بر باد رفته... تا ...سری کتابهای طلایی تا...
ناگهان چقدر زود دیر شد!!!
خدا به همراهت فهیمه رحیمی عزیز...

واقعا چقدر زود دیر می شود .......

کرم دندون سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 ق.ظ

چقدر دلگیر خبر شنیدن رفتن...
با اینکه خودمونم تو همین راه رفتنی هستیم اما...
دیروز استادجلیل شهناز ...
و امروز فهیمه رحیمی عزیز...
فردا...؟
کاش خوب زندگی کنیم خودمون وقف چیزی یا کسی کنیم که باقیه ... کارمون زندگیمون هدفمون هر نفسمون برای او باشه ...

رفتن همیشه پر غمه ......

مریم نگار(مامانگار سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 ق.ظ

روحش شاد...
کتابی ازش نخوندم..ولی درموردش خیلی شنیدم...
چه قشنگ نوشتی هاله جانم...

روحش شاد ...
نمی خوام کتابهاش رو نقد ادبی بکنم ... در اون سطح هم نیستم ...
فقط خاطرات زیادی با کتابهاش دارم مامانگارم ...
... ممنونم ...

دختری از یک شهر دور سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ب.ظ http://denizlovee.blogsky.com/

واااای! من الان شوکه شدم!
من خیلی دوسش داشتم...
خیلی ناراحت شدم...
روحش شاد...

عزیز دلممممم ...
روحش شاد ...

فاطمه شمیم یار سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

سلامم عزیز جان
روحش شاد...نمیدونستم
شاید الان رغبتی به خواندن رمان هایش نداشته باشم ولی باید منصف بود و قبول کرد یه دوره ای که رمان و داستان برای سنین آغاز جوانی خیلی کم و گُم بود..تحرک وشور و حال خوبی ایجاد کرد کتاباش و نوشته هاش...
خود من هم خیلی از کتاباش رو خوندم...روحش شاد...

سلام خواهرکم
اون روزها .... دقیقا تو اون دوره رمان و داستان خیلی کم بود ...
روحش شاد

کاسپر سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ب.ظ http://kasperworld.ir

سلام ... روحشون شاد ...

اصلا اهل کتابهای عامه پسند ایرانی نبودم (البته این دست کتابها طرفداراش بیشتر دختران نوجوون و در اوایل جوونی هست) ولی خاطرات دارم ازشون که خلاصه میشه توو رسید کردنا و ورود اطلاعات کتابهای ایشون که همیشه هم خداییش پرفروش بودن ...

شما زیبا نوشتی ... ممنون

سلام
من هر جور کتابی رو که فکر کنی خوندم ... از تاریخی (اکثرا ترجمه های گیرای ذبیح الله منصوری ) تا علمی مثل جراح دیوانه و عاشقانه(دانیل استیل) و جنایی (سیدنی شلدون) و .....
همه رو از سن کم شروع به خوندن کردم ... بارها و بارها هم خوندم ...
کتابهاش واقعا پر فروش بودن ...
... ممنونم ...

فرشته سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.houdsa.blogfa.com

هاله امروز صبح دقیقا پرتاب شدم به پشت میز و نیمکتای مدرسه و یواشکی خوندن پنجره و تاوان عشقو...

چند وقت پیش فایل پی دی اف پنجره رو دانلود کردم و خوندمش...دیگه برام جذابیت نداشت...اما تمام رویاهای عشقولانه ی نسل ما اون زمان با این کتابا بود...زرد بود...اما نسل اون موقع باهاش عشق میکرد.

صبح براش نوشتم تو فیس بوک...ممنون خانم رحیمی به خاطر اون روزای خوب...

روحش شاد...

یواشکی خوندن ها ... یادش بخیر ...
اون موقع ها کتاب رو قایم می کردیم یا می ذاشتیم روی کتاب درسی و یواشکی می خوندیم ...
ولی من هر از چند گاهی هنوز پنجره رو می خونم

تیراژه سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:47 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

فهیمه رحیمی
نسرین ثامنی
م. مودب پور
و....

اسامی ممنوعه ی کودکی من. حق نداشتم اسمی از رمان های عامه پسند و سطحی شان ببرم چه رسد به خواندنش.
اما خیلی ها با خواندن رمان های این نویسنده ها با کتاب آشنا شده اند. پا را از روزمرگی خود بیرون گذاشته و سوار بر کلک خیال به اینده های روشن رفته اند تا روز بعد را امیدوارتر زندگی کنند. چرا که در بیشتر این کتابها پایانی مبنی بر پیروزی خیر بر شر و رسیدن روزهای خوب برای ادمهای خوب علی رغم تمام سختی ها به تصویر کشیده شده بود.
روحش شاد. یادش گرامی.

نسرین ثامنی و شب شیشه ایش ... یادش بخیر ...
م. مودب پور ... عاشق پریچهرم تیراژه ... یه کتاب 600 صفحه ای که می شه با 300 صفحه اولش غش غش خندید و با 300 صفحه آخر گوله گوله اشک ریخت ...
اگر چه عامی بودن و سطحی اما همونا دریچه ای شدن برای شناخت ...
روحش شاد ...

آذرنوش سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:33 ب.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

اولین رمان زندگی من پنجره بود...
روحش شاد ...

خاطره ها .......
روحش شاد ........

فرزانه سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:35 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

روحش شاد. من هیچی ازشون نخوندم. ولی خیلی شنیدم که کتاب هاش باعث شده خیلی ها کتاب خون بشن.

روحش شاد ...
اگه تونستی پنجره رو بخون ...

عارفه سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:41 ب.ظ http://inrozha.blogsky.com/

من اولین کتابی که ازش خودندم تاوان عشق بود دبستانی بود روحش شاد

تاوان عشق هم در نوع خودش بی نظیر یود ...
ساده ... استاد ... ساموئل ...

محدثه سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:41 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com/

منم اولن رمانی که خوندم از فهیمه رحیمی بود!
پنجره...
روحش شاد...

روحش شاد ....
پس تو هم طرفدار کاوه بودی؟؟؟

سمیرا سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:08 ب.ظ

روحش شاد.
من کتابی ازش نخوندم ولی ازش شنیده بودم.
یه جند تا کتاب از ر. اعتمادی خوندم (البته در زمان نوجوانی نه جوانی !) چنگی هم به دلم نزد و ادامه ندادم ولی خیلی از هم سن و سالهای من کتابهاشو دنبال میکردن (اونا هم یواشکی )
احتمال میدم ایشون هم توی همان سبک و سیاق مینوشت.

روحش شاد ...
کتابهای ر. اعتمادی رو تقریبا خوندم ... اما عاشق هزار و یک شب عشق شدم ... شهرزاد ...

پروین سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:24 ب.ظ

یادش گرامی :(

من مخالفم با نظر شما دوستان خوبم. بنظرم این خدا بیامرز جزو کسانی بود که سطح نویسندگی را در ایران پایین آوردند. اما خوب ... شاید هم به قول شما سبک نوشتاری اش کمکی بود برای معرفی کردن کتاب و کتابخوانی به نوجوانان

روحش قرین رحمت حق

روحش شاد ...
درست می گید پروین خانم ... تو اون روزان که رمان اینقدر کم بود ... کتبهای فهیمه رحیمی برای من حکم در بهشت رو داشت ...
ر. اعتمادی یه جمله خوبی در مورد فهمیه رحیمی گفته:
اگر فهمیه رحیمی عامه پسند است، حافظ هم عامه پسند است

من سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:25 ب.ظ http://ghezavathayam.blogfa.com

من هم با پنجره شروع کردم کتاب خوندن رو و از همون موقع تا حالا هیچوقت کتاب ازم جدا نشده.
http://ghezavathayam.blogfa.com/post-97.aspx

چقدر پنجره رو دوست داشتم ... ماندانا رو هم خوندم اما به اندازه پنجره به دلم نشست ...

من سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:27 ب.ظ http://ghezavathayam.blogfa.com

باز من سوتی دادم
اون آدرس رو نباید اینجا میزاشتم

عیبی نداره

دیانا سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:37 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

روحش شاد ...

روحش شاد ....
دیگه با اسم دیانا کامنت می ذاری ؟؟؟؟؟

سارا چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

این روزها حرف از رفتن که میشه دیگه هیچی نمیفهمم تلخه همه رفتن ها تلخه

تلخ مثل زهر هلاهل ....

شاعر شنیدنی ست چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

تو دوره نوجوونیم روزای خوبی رو با کتابای ایشون گذروندم یادشون سبز و روحشون شاد
به روزم با دولت تدبیر

روحشون شاد ....

ترنج چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ http://toranj90.blogsky.com/

چقدر من با این کتابها عاشقی کردم
روحش شاد

راست می گی عاشقی کردیم ...
روحش شاد

مریم پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ب.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

ای واااااااااااااااای
من عاشق کتاباشم هاله
چقدر بد شد!!!
خدا رحمتش کنه
تیراژه نوشته بود مودب پور خواستم بگم من تموم کتابای مودب پور رو خووندم
الانم دارم شیرینش رو برای دومین بار میخوونم
عاشق کتاباشم هاله
پریچهر وحشتناک غمگینه
مامانم ممنوعم کرده بود برای خووندن
میگفت کم کم دیوونه ات می کنه

روحش شاد ....
من همه کتابهای مودب پور و حتی کتاب های خانمش رو هم خوندم ...

پرچانه شنبه 1 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:04 ق.ظ http://forold.blogsky.com/

منم اولین رمانی که خوندم پنجره بود و بعد از اون تمام کتابهاشو خوندم به قول تو بهترین تفریحم بود
روحش شاد

روحش شاد ...
خوبی نصیبه جان ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد