آشفته بازار

با یه تاخیر یک ساعته در کلاس رو باز می کنم و با یه سر پایین و با سرعت می خوام برم سر کلاس که سیل متلک هام شروع می شه ... 

چه اومدنی بود ... حالا هم نمی یومدی ... یک ساعت گذشته ها ما هم داشتیم دیگه می رفتیم ... اینجا ست که می گن شاه می بخشه اما شاه قلی نه ... حال و حوصله جواب دادن ندارم ... اما یکیشون هست که خیلی گیره و از اون دسته آدمهاس که تا جواب نگیره ول کن معامله نیست ... سرم رو بلند می کنم و می خندم و یه جواب سرسری بهش می دم که یعنی بی خیال آقا جون ... 

این ترم درس و دانشگاه رو شرمنده خودم کردم ... همه کلاس ها رو یا دیر می رم یا می پیچونم ... چند روز پیش مجبور شدم با یه استاد بد اخلاق سر غیبت هام چونه بزنم ... البته حسنش در این بود که تونستم یه لبخند رو لبهاش بیارم خدا می دونه چند سال بود نخندیده بود ... 

با تمام این ها اینجا رو بیشتر دوست دارم حداقل اون دارالمومنین لعنتی نیست که مجبور شم با چادر چاقچول برم و حواسم باشه باد چادرم به یکی از اون بچه جغله هایی که هنوز هر و از بر تشخیص نمیدن بگیره ... مجبور نیستم سر کلاس تو سکوت مطلق بشینم و استاد شبیه اپراتور و عینهو برج زهرمار درس رو بده و از کلاس بره بیرون ... اینجا حداقل آزاد ترم ... اگر چه به دلیل محکمی باید مواظب رفتارم باشم اما بازم قابل قبول تره ... تفاوت سنیم با بقیه کمتره و این بهترین قسمت ماجرا است ... می شه سر کلاس با استاد خندید و وقتی یکشون علنا تو جمع از چشم و ابروت تعریف می کنه بدونی که یه تعداد آدم با جنبه سر کلاس نشستن و مشکلی پیش نمی یاد ... می شه مثل گذشته ها از درس و دانشگاه لذت برد ... 

از دانشگاه که می زنم بیرون هوا دیگه داره کم کم تاریک می شه ... مترو شلوغ و پر از هیاهویه ... فروشنده ها با آخرین توانشون فضا رو شلوغ تر می کنن ... آهنگ مورد علاقه این روزها رو می ذارم تو گوشم و صداش رو بلند می کنم شاید بعد مسافت به چشمم نیاد ... 

عاشقت بودم عاشقت موندم  

یادت بمونه این من بودم که  

پای عشق تو موندم   

روزها و شبها تنهای تنها 

با یاد چشمات هر شب تا سحر 

خاطراتت رو خوندم

گذشتی فراموشم کردی  

این بار دیگه برنمی گردی ...

موفق می شم حواسم رو پرت کنم ... هوای بیرون مترو اونقدر دل انگیزه که هوس پیاده روی به سرم می زنه اما راننده تاکسی مزاحم دقیقا جلوی پام می ایسته و منم بی دلیل سوار می شم ... اونقدر وحشیانه رانندگی می کنه که جلوم رو نگاه نمی کنم ...  

یعضی وقتها دلت هوای کسی یا چیزی رو می کنه که هیچ جوری نمی تونی بهش برسی ... بعد اون ته دلت می سوزه ... پشت چراغ راننده بی ام و آخرین مدل بغل دستی تو حال خودشه آرنجش رو تکیه داده به شیشه و داره با آهنگی که گوش می ده زمزمه می کنه ... دلم می خواد بدونم تو زندگیش چقدر مشکل داره ... مطمئنا به پول که احتیاج نداره ...  

سر خیابون از ماشین پیاده می شم ... تمام حس و حال خوبم با یه تلفن نابود می شه ... حوصله جواب دادن ندارم ... بی خیالش می شم اما اون بی خیال نمی شه ... 

گاهی هزار پشت غریبه از یه فامیل بهترن ...  

 

نظرات 16 + ارسال نظر
فرید سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:38 ب.ظ http://www.faridkarami.blogsky.com/

*هیچ دروغی در کار ما نیست*
سلام دوست عزیز
با ارسال نظرات و پیشنهادات خود در مورد طرح های گرافیکی دو بعدی ارائه شده در وبلاگ زیر برنده کارت شارژ 20000 ریالی شوید !!!
نکته : نوع سیم کارت (همراه اول یا ایرانسل) و پست الکترونیک خود را حتما وارد کنید .
نکته : به نظرات کارآمد و برتر بدون قرعه کشی کارت شارژ هدیه داده می شود .
با تشکر - منتظر شما هستیم .
http://www.faridkarami.blogsky.com/

بابک اسحاقی سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:55 ب.ظ http://javgiriattt.blogsky.com

سلام!
لطفاً به فیس بوک رفته و صفحه "کمپین حمایت از مهندس بابک اسحاقی در انتخابات شورای شهر کرج" را لایک کن!

جاااان ؟؟؟
فکر می کردم از رسم افتاده یه نفر دیگه به جای یه نفر دیگه کامنت بذاره .........

عارفه سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:59 ب.ظ

سلام .هاله جان به خطوط آخر پست کاری ندارم چه قدر این پست خوب بود .چه قدر خوبه که از کلاس درست لذت میبری

مرررسی عارفه جان
ممنونم

کرم دندون سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:14 ب.ظ

هاله عزیز
بی صدا یه جا، یه بارم شده مثه بچه آدم نشستم و فقط نگاهم ...چون نوشته هات منو یاد 14 سال پیش خودم میندازه فقط نگاهم و آه !
اما این آهنگ مرا بر آن داشت مراتب سپاسگذاریم و حضورت تقدیم کنم ...عزیزی هاله جان ..ممنون
خوب باشی بانو جان

مممنونم
به اینجا خوش اومدید ...
منم امیدوارم شما همیشه خوب باشی

جزیره سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:04 ب.ظ

اون بابک بود؟
ملت نمیزارن که،نمیزارن ادم در مورد پست نظر بده، اصن تمرکز ادمو بهم میزنن
من از شما معذرت میخوام هاله جان
در مورد پستت هم دوس دارم فقط این ایکونو بزارم

نه جزیره جان اون کامنت فقط به نام آقای اسحاقی بود

آوا سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:06 ب.ظ

همیشه هوای دلت آفتابی
باشه ایشاله عزیزم وهیچ
تماسی اخم نیاره توی
صورت گلت......شاد و
سلامت باشی.......
یاحق...

مرسی آوا جان
منم امیدوارم روزگار همیشه برات بهترین صورتش رو نشون بده

فرزانه سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

هاله حس و حالت رو نسبت به دانشگاه درک می کنم. یاد روزهایی افتادم که خودم درس می خوندم. پس جای من بودی چی کار میکردی من از همه بچه ها بزرگتر بودم. همه منو با پیشوند خانم صدا میکردن
خوبه که از درس لذت می بری.
بعد از مدتها یه پست درست و درمون نوشتیا.
امیدوارم بعد از این دیگه راننده های تاکسی بیخودی جلو پات ترمز نکنن

یعنی واقعا این یه پست درست و درمون بود فرزانه ؟؟؟؟؟

م . ح . م . د چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ق.ظ

انقد حال میده به کسائی که دیر میان آدم تیکه بندازه !


آزار داری محمد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

م . ح . م . د چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ق.ظ

اون راننده بی ام و رو که گفتی یاد خودم افتادم !

البته من نه بی ام و دارم و نه پولدارم !

فقط بعضی موقع ها که تو ماشینم و دلم گرفته آهنگ

میذارم و دستمو میذارم جای اون شیشه ماشین و

کللمو میذارم رو دستم و آهنگو با خودم میخونم !

ای جااااااااااااااااااااااااانم

تیراژه چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:01 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام هاله بانوی عزیز ما
"آشفته بازار" ات با این آهنگ.. این وقتِ صبح..
عنوان پست از آشفتگی میگوید اما اتفاقا نظرم اینه که آشفته نبود..روزمره ی یک دختر جوان و پرمشغله که ذهنش جایی گیر کرده..و مرورهایی که پر از حس های عمیقند..و البته اطرافیانی که گاه لبخند به لبش مینشانند و گاهی هم آنی نیستند که باید یا آنطور که باید..
اما سرتاسر پست انرژی ات را دیدم..همانطور که وقتی صدای نرم و آرامت را پشت تلفن میشنوم...همانطور که وقتی توی کافه یا پارک هستیم و خنده های شیرینت را میبینم..

روزت به خیر باشه نازنین....مخصوصا همین امروزت
فردا میاد و یک عالمه آرزوهای خیلی خیلی خوب
دل مهربونت آرام

این آهنگ رو خیلی دوست دارم تیراژه
خصوصا اون قسمتش که می گه ...
بیا تو راهه

باد موافق

دوباره برگرد برگـــرد به این سرزمین ای گل عاشق

کارم تمومـــه

غم روبرومـــه

بیا دوباره پرکن هوامو پراز عطر شقایق

گذشتـــی فرامـــوشم کردی

ایـن بــار دیگه بر نمــی گردی

...............
مرسی تیراژه ... خیلی خیلی ممنون

بابک اسحاقی چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:23 ق.ظ

هاله جان
اون کامنت بابک اسحاقی مال من نیست
نفهمیدم منظورش چی بود ؟

فهمیدم
مهم نیست ...

نینا چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ق.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

میگم هاله این کدوم دانشگاه؟ بگو شاید منم رغبت کردم بعد 10 سال دوباره برم درس بخونم
میرفتی تو ماشینش دوتایی باهم میخوندین

دانشگاه آزاد - واحد تهران مرکز
کارشناسی حسابداری
.
.
.

پونه چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:40 ق.ظ http://rozhineman.glxblog.com/

تو کلا ترک مارو کردی نه؟؟؟؟؟

نه عزیزممممممممم
این حرفها چیه پونه

هلیا چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.mainlink2.blogsky.com

دیدی آدم بعضی وقتا دقیقا برخلاف خواستش عمل میکنه؟
منم بارها شده از در خونه که میام بیرون تصمیمم پیاده روی باشه ولی یهو ببینم که تو تاکسی نشستم !

آره هلیا جان
گاهی یه زمان هایی پسش می یاد که دقیقا برخلاف خواسته هات عمل می کنی ...
بعد اون موقع نمی دونی باد حرص بخوری که کاری رو که می خواستی انجامش ندادی یا کلا راحت باشی و شادونه ...

نینا چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:44 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

واییی نه هاله جون دستت درد نکنه ما یک بار لیسانس این رشته رو گرفتیم بسمونه.
تو میایی مجتمع ولیعصر تو امام حسین؟

بابک اسحاقی پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:35 ق.ظ

حالا که دارم به کامنتهات نگاه میکنم و لیست کامنتگذارها
فکر کنم بدونم کدوم بیشعوری به جای من کامنت گذاشته

یه مدت نبود به خدا راحت بودیم
اما مثل اینکه دوباره خارشک گرفته

شما کی هستید؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد