...

نوشته هر چی بود تموم شد  

نوشتم عمر من حرووم شد 

نوشته رفته ای ز یادم 

نوشتم شمع رو به بادم 

نوشته در دلم هوس مرد 

نوشتم دل تو قفس مرد 

کاشکی نبسته بودم زندگی مو به چشمات 

کاشکی نخورده بودم به سادگی فریب حرفهات 

لعنت به من که آسون به یک نگات شکستم

به این دل دیوونه راه گریز رو ساده بستم 

راه گریز و ساده بستم .... 

.... 

........ 

................. 

برای من نوشته گذشته ها گذشته 

تمام قصه ها هوس بود

برای او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود  

کاشکی خبر نداشتی دیوونه نگاتم 

یه مشت خاک ناچیز افتاده ای به زیر پاتم 

کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم کاشکی نگفته بودم 

تا وقت جون دادن باهاتم  ( هوس )

نظرات 2 + ارسال نظر
تیراژه پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:46 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

گذشته هایی که برای یکی گذشت!
و برای یکی دیگر, گذششششت...

چقدر آدمها میتوانند از واژه ای به واژه ای دیگر متفاوت به یک گذر نگاه کنند...

یکی رهگذر است
و یکی خودش عین راه است..ایستاده بر جا.. بر جای پای عابری که در گذر است.

فرزانه پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

هی هاله جونم چی بگویم که ناگفتنم بهتر است.
به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش
که گل و میوه این باغ به چیدن نرسد
قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند
به من خسته به جز چشم پریدن نرسد
تو ز لعل لب خود کام مکیدن بردار
که به ما جز لب خمیازه مکیدن نرسد
"صائب تبریزی"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد