آهای خدا ...

تا به حال شده بشینی کلاهت رو قاضی کنی ببینی این همه بلا سر بنده هات می یاری چه به روزشون می یاد ... 

اصلا شده یه شب گشنه بخوابی ببینی چه حسی داره؟  

می دونی بی پولی چه درد بدی داره؟  

می دونی مریضی چی به سرشون می یاره ؟ 

می دونی درد داشتن یعنی چی؟ 

می دونی از دست رفتن یه عزیز چه جوری کمر رو تا می کنه؟ 

....... 

خیلی بی انصافی٬من یه آدم بد قبول اما این عذاب سزای من نبود ....

نظرات 9 + ارسال نظر
نینا پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:03 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

هاله عزیزم نکن با خودت اینجوری.
هاله جان جلوی بعضی وقایع را نمیشه گرفت

مهربان پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:50 ب.ظ http://mehrabanam.blogsky.com/

چی بگم هاله...
خوندمت ولی حرفی ندارم.
متاسفم فقط که فکر می کنم جواب همه این سوال ها که پرسیدی فقط " نه " می تونه باشه

آذرنوش جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

این سوالای تک تک آدماست هاله جان...جوابی هم حداقل من براش ندارم...فکر میکنم هیچ کس جوابی نداشته باشه

سمیرا جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:20 ب.ظ

چیکار میشه کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تیراژه جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

بارها خوندم که هر کسی به اندازه ی ظرفیتش دچار مشکل میشه
بارها خوندم که مصیبت ها برای این است که به خدا نزدیک تر شویم
بارها خوندم که تقدیر ها و قوانین مسلم زندگی را نباید به عوالم کبریایی مرتبط کرد
اما خب..فقط خوندم..همین

جزیره جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:48 ب.ظ

سلام

هاله جان مسلما خدا هم مثه ما دقیقا حرفای این پستت رو شنیده، پس خودش باید جوابتو بده...اوهوم
دلت اروم رفیق...

دل آرام شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

آهنگری تصمیم به ساخت شمشیری برنده میگیره . میان اونهمه آهن توی مغازه اش یک تکه آهن رو انتخاب میکنه ... و شروع به کار ... ضربه های سنگین پتک فرود میاد بر بدنه ی آهن ... بعد از هر چند ضربه ، آهن رو توی کوره فرو میبره و بلافاصله داخل آب سرد میذاره و دوباره پتک و کوره و آب ...
بعد از این همه فشار و سختی ، شمشیری برنده و براق حاصل میشه ...

آوا شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

هاله جان رفیق خوب و صبور من همینکه صبوری
میکنی همین ندای خداس به قلبت..به دلت...
چهل روز تو آغوش خدا به صبح رسوندن به یاد
عزیزت...درکت نمیکنم چون ندیدم این داغ رو.
امامن پابپای عزیزای عزیز ازدست دادم بودم
خوب میدونم شب بیداری و روزخوابیات رو...
شب های ناباوری و روزهایی که فکرمیکنی
عزیزت هست و تموم اینها خوابه...توخوبی
...همین صبوریات نشون دهنده قلب بزرگ
و مهربونته...چه میشه گفت...الهی دلت
آروم بشه گلم..الهــــــــی دلت گرم بشه
گلم...هاله واست فقط میتونم دعا بکنم
کاش انرژی تموم این دعاهای ما یک کم
مرهم بشه به دلت..کاشکی...........
دلت آروم مهربونم.............دلت آروم
یاحق...

محدثه یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ق.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com/

دلت آروم عزیزم
خدا
دستای خالی رو خالی برنمیگردونه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد