می نویسم

دیشب

بعد از مدتها باید احساس سبکی می کردم اما نمی دونم چرا خوابم نمی برد بالش نرمم رو بغل می زدم هر از چند گاهی دو قطره اشک راهشون رو به سمت پایین کج می کردن اما ...   

سینمای ذهنم داشت یه فیلم تکراری رو نشون می داد ... چقدر حرف برای گفتن داشتم ... چقدر صدا برای داد زدن ... چقدر مشت برای کوبیدن ... چقدر ...

می نویسم می نویسم ازتو 

تا تن کاغذ من جا دارد  

با تو از حادثه ها خواهم گفت 

گریه این گریه اگر بگذارد 

گریه این گریه٬ اگر بگذارد

با تو از روز ازل خواهم گفت 

فتح معراج غزل کافی نیست

با تو از اوج غزل خواهم گفت  

می نویسم همه هق هق تنهایی را 

تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی 

تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی 

به حریم خلوت عشق تو تنها برسی 

می نویسم می نویسم از تو 

تا تن کاغذ من جا دارد  

با تو از حادثه ها خواهم گفت  

گریه این گریه اگر بگذارد  

می نویسم همه با تو نبودن ها را 

تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری 

تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی 

تا مرا باز به دیدار خود من ببری 

می نویسم می نویسم ازتو 

تا تن کاغذ من جا دارد   

گریه این گریه اگر ... 

                                               کلیک