می نویسم می نویسم از تو 

تا تن کاغذ من جا دارد 

با تو از حادثه ها خواهم گفت 

گریه این گریه اگر بگذارد

با تو از روز ازل خواهم گفت

وقت معراج غزل کافی نیست

با تو از اوج غزل خواهم گفت 

می نویسم همه هق هق تنهایی را 

تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی

تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی

به حریم خلوت عشق تو تنها برسی

می نویسم همه با تو نبودن ها را 

تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری

تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی

تا مرا باز به دیدار خود من ببری ...

می نویسم می نویسم از تو 

تا تن کاغذ من جا دارد 

با تو از حادثه ها خواهم گفت 

گریه این گریه اگر بگذارد .............................


تو بگو

که همین فردا 

چه به ز غم ما دارد

مگر حنجره مان تا کی 

تب و تاب صدا دارد ................................... 

هراز بار شنیدم که بهم گفتن چرا کمک نمی گیری ... 

و جالب بود 

که وقتی کمک خواستم هیچ کسی کمکم نکرد ....

اما

من

به خودم قول می دم 

اگر کسی ازم کمک خواست 

تمام تلاشم رو براش بکنم  ...بدون چون و چرا هر کاری می کنم

تا نذارم مثل خودم  آزار ببینه .........

18

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.