-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1399 22:00
درست سوم اسفند سال 97 بود ... اون روز تو بهترین و درست ترین مکان و زمان زندگی ام ایستاده بودم ..... کاش یادت بود .... کاش ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اسفندماه سال 1399 22:00
حسود ترسو عصبانی بداخلاق افسرده سردرگم کلافه عجب ملغمه ای .....................................
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1399 22:00
یه سی و هفت ساله و یه بیست و هفت ساله .... تو یه شب تاریک یه بیست و هفت ساله که آروم دستهاش رو دور شونه یه سی و هفت ساله حلقه می کنه و روی شن ها قدم می زنه ... می دونه که سی و هفت ساله حال خوشی نداره ... سی و هفت ساله می دونه که دیگه هیچی سر جاش نیست و هیچی هم درست نمی شه ... یه بیست و هفت ساله تمام تلاشش و می کنه و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 بهمنماه سال 1399 22:00
امروز 7 ماه کامل شد .... هفت ماه دووم آوردن و هیچ کاری نکردن اعصاب پولادین می خواد .... از فردا چی کار باید کرد ... بازم باید منتظر موند یا .....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1399 22:00
هر چی فکر می کنم نمی فهمم یه آدم چقدر می تونه تو زندگی و روابطش با آدمها پست و دو رو باشه .... و چقدر هم خوب می تونه خودش رو به بهترین شکل ممکنه موجه نشون بده .... اینقدر که تو باورکش کنی و بهش اعتماد کنی .... کاش یاد بگیریم کسی رو درگیر خودمون نکنیم وقتی می دونیم که زمانی که دستمون رو بشه براش فقط عذاب به جا می ذاریم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1399 22:00
روزی که بیایی شهر را آذین خواهم بست تو فقط بیا ...............
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 دیماه سال 1399 22:00
همیشه نباید همه مسایل رو خودت حل کنی یه قسمتی اش رو باید نگه داری تا خدا حلشون کنه ..... همیشه نباید تلاش کنی جواب همه آدمهای اطرافت رو بدی بعضی جوابها رو باید منتظر باشی تا خدا بهشون بده .....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 دیماه سال 1399 22:00
خیلی از آهنگ ها رو وقتی گوش می دی ، ذهنت پرواز می کنه و می ره می رسه به خاطرات دور و نزدیک برای من یکی از اون آهنگ های خاطره انگیز، گل سرخ علی زند وکیل گل سرخ عزیز من به هر گلخانه ای باشی بدان رویای یک گلدان همیشه با تو خواهد بود تو دستم را نوازش کرده بودی بعد از این حتما تب یک عشق بی پایان همیشه با تو خواهد بود ......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 دیماه سال 1399 22:00
صبح اخبار داشت اعلام می کرد حدود 5 میلیون جوون دارن پیر می شن .... مشروح خبر این بود : حدود 16 میلیون دختر و پسر متولد دهه شصت وجود داره که از این تعداد حدود 5 میلیون نفر مجرد هستن ....... منم جزو این آمار هستم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 دیماه سال 1399 22:00
به خورشید بگو نتابه هوای حوصله ابریه ......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 دیماه سال 1399 22:00
شش ماه تو بی خبری مطلق گذشت ... اگر قرار بود بشه می شد .... امید رسیدن کو ، بازم تو رو دیدن کو...........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 دیماه سال 1399 22:00
می دونی چیه؟؟؟ فقط لازمه بپرسی چته؟ منم بگم .... از "ب" بسم الله شروع می کنم و می گم ... اینقدر می گم و می گم تا دلم سبک بشه بعد سرم و می ذارم روی سینه ات و آروم آروم می شم .... اونقدر آرووم که دیگه هیچ وقت، هیچی از روزهای گذشته نگم ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 دیماه سال 1399 15:15
از پست فطرت بودن اش حالم بهم می خوره ..... از دروغ گویی اش بیشتر .... سختی اش تا انتهای ماه .... ثابت کردم که می تونم پس می تونم، درست مثل همیشه ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آذرماه سال 1399 22:00
یعنی فردا صبح که پاییز تموم بشه که زمستون شروع بشه حال من بهتر می شه ......... " شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند ......"
-
داستان و قصه
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1399 22:00
از کنار چرخ لبو فروش که رد می شم ، نفسم به شماره می افته و بغض می کنم ... یاد روزی می افتم که داشتیم از کنارش می گذشتیم و یهو یی گفتم دلم لبو می خواد .... زدی رو ترمز و برگشتی نگام کردی، خنده ات گرفته بود گفتم نه که فقط دلم لبو بخواد ها، دلم لبویی رو می خواد که تو بخری ... که بغل دستت بشینم و لبوها رو تکه تکه کنم و از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آذرماه سال 1399 22:00
روزی در لباس حاکم حکم صادر نمودی .... روبه رویم قرار گرفتی و حکم قرائت شد با تلخی هر چه تمام تر شاید حتی با نفرت نه دادخواهی و نه فرجام و نه بخشش هیچ کدام در حکم اثر نداشت "بخشش لازم نیست، اعدامش کنید" خونی ریخته شد ولی به ناحق اما باور کن روزی خواهد رسید که دیگر حاکم بازی نخواهی بود روزی خواهد رسید که حاکمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 آذرماه سال 1399 22:00
موی بلند زنانه است ولی بلند ماندنش یک مرد می خواهد ...........
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1399 22:00
به نظرم یکی از عاشقانه ترین حرف هایی که تا امروز بر زبان بشر جاری شده، همین تک سطر از گوته است: من از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند می آیم!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذرماه سال 1399 22:00
تنهایی را خوب می فهمیدم و به آن عادت داشتم تا اینکه تو آمدی و قلبم را هوایی و عشق را بر تنم کردی و بعد از مدتی رفتی حالا فکر کن تو را فراموش کردم من چکار باید بکنم با قلبی که بدعادتش کردی که دیگر به تنهایی راضی نمی شود و چگونه باید عشق تو را از تنم در بیاورم؟؟؟ آیدین دلاویز
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آذرماه سال 1399 22:00
بالاخره روزی فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت و شما را متوجه خواهد کرد که چرا هرگز با هیچ کس دیگری دوام نیاوردید ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1399 22:00
درست یک سال پیش بود .... حوالی ظهر بود .... دورش که خلوت شد رفتم جلوش ایستادم، اشکهام و پاک کردم و گفتم سرت سلامت و تو بغل گرفتمش ... درست یک ماه بعد از تنها جایی که ضربه خورد و آخرش هم دووم نیاورد سرش بود .......... کاش هیچ وقت بهش نمی گفتم سرت سلامت .... من که آرزوی بدی نکردم براش .... کاش ...................
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آذرماه سال 1399 22:00
امروز یک سال از دل کندن های من می گذره ..... دل کندن از خونه، دل کندن از اون خیابونی که منتظر می موندم تا ماشین ات بیاد ... دل کندن از بچگی ها، دل کندن از تموم خاطراتم چه بد و چه تلخ، چه خوب و چه شیرین .... من نصف وجودم رو تو اون خونه جا گذاشتم و با نصف دیگه اش وسایل ضروری ام رو برداشتم و یه ماشین گرفتم و اومدم خونه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آذرماه سال 1399 22:00
هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم که نفر دوم باشم ..... فکر کنم هیچ آدم عاقلی این رو دوست نداشته باشه حتی اگر بهترین انتخاب ممکن باشه .....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آذرماه سال 1399 14:00
مدتها بود این جوری خواب ندیده بودم .... نگران داشت صدام می کرد ... وقتی بهش رسیدم اینقدر پر احساس و نگران پرسید کجایی تو؟؟؟ که تا ساعتها بعد از بیداری ته دلم پر از حس های خوب بود.... سردم بود درست مثل اون روز فروردینی که سویشرتش رو انداخت روی دوشم .... چقدر درد داره که بدونی دیگه هیچ وقت هیچ چیز مثل قدیم نمی شه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبانماه سال 1399 22:00
فردا یه شروع دوباره است ..... بدون حضور کسی .... فقط خودم ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 آبانماه سال 1399 22:00
روزها از پی هم می آیند و می روند اما من منتظرآمدن تو هستم .... زندگی میکنم، نفس می کشم اما منتظر آمدنت هستم .... با دیگران حرف می زنم در کنارشان قدم بر می دارم اما منتظر آمدنت هستم .... سفر می روم اما منتظر آمدنت هستم .... من با بهانه و بی بهانه منتظر آمدنت هستم ... می بینی تمام سطرها به آمدن توختم می شود من هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1399 22:00
غم من نخور که دوری، برای من شده عادت .... اما تو باور نکن ......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1399 22:00
می گن دنباله دنیا درازه ..... راست می گن ..... شش سال از اون روزهایی کذایی گذشته ... شش ساله که من منتظرم ... شش سال که پر بوده از سختی، ترس، استرس، تنهایی و تنهایی ........ آره دنباله دنیا درازه .... یه روزی هم روز من می شه.... دیر یا زود اون روز می رسه ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آبانماه سال 1399 22:00
روزگار غریبی است ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آبانماه سال 1399 22:00
آدم است دیگر هر چقدر هم که قوی باشد گاهی وقت ها نیاز دارد مچاله شود در آغوش کسی !..............