-
شادی
سهشنبه 11 دیماه سال 1403 18:32
هیچ دوستی به نام شادی نداشتم تا اینکه خیلی اتفاقی دیدمش و باهاش همسفر شدم .... اسمش کاملا برازنده اش بود ... شادی ... شاد شاد... اون سفر شد پر از خاطره، بعد ها هم دیدمش اما خنده های اون سفر یه چیز دیگه بود ... هر از چند گاهی نیست در جهان می شد، می دونستیم زمان هایی که تزریق داروی جدید داره دوست داره یه گوشه آروم بخزه...
-
برای همیشه تموم شد
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1403 08:59
بالاخره ترس از دست دادنش تموم شد ................ از دست دادمش :( فروردین 1403
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1401 22:00
صبوری خصلت من بود ولی حالا کم آوردم ..........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1401 22:00
اولا دوستت دارم دوما هر اتفاقی بینمون افتاد اولا رو هیچ وقت فراموش نکن ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1401 22:00
برحسب تصادف دقیقا می شینم رو به روی عکس اش لبخندش تو عکس یه مدل خاصیه ... انگار داره ریشخندم می کنه .... اگه الان کاملا مستقلم ... اگه الان وضع و اوضاع ام این شکلیه ... همش نتیجه تلاش خودشه ... و من با اینکه به زبون گفتم بخشیدم اما نتونستم چیزی رو فراموش کنم ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1401 22:00
از این مدل زدن به رگ بی خیالی متنفرم از این با بهونه و بی بهونه غر زدن ها متنفرم از این بی هدف بودن ها متنفرم از این تنها بودن ها متنفرم از این بی تو بودن ها متنفرم .... از این چاره نداشتن ها از این ناتوانی ها از این خستگی مفرط متنفرم ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1401 22:00
تصمیم گرفتن برای من همیشه سخت بوده ... مخصوصا وقتی قرار بوده نتیجه این تصمیم دل کندن باشه ... از چیزی یا شخصی .... الان دوباره باید تصمیم بگیرم ... اونم از روی اجبار ... یعنی به تصمیم گیری من احتیاج نیست، من فقط باید دل بکنم .... و این خیلی دردآورتره ... به خودم قول داده بودم که تمام تلاشم و بکنم تا چیزی از دست نره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1401 12:24
ساعت همین حول و حوش بود ..... 1397/11/11 .... فیروزکوه و دفاعیه و لحظه های سختش .... پیشنهاد آهنک گوش دادن و آروم بودن و .... بعد انگار زندگی افتاد روی دور تند .... پست اینستا ... تبریک .... صبحونه و روز جمعه ... کوچه خسرو و شروع همه چیز .... کاش هیچ وقت اون روز نمی رفتم کوچه خسرو .... کاش هیچ وقت پام به خونه آرش نمی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1401 22:00
حواس لحظه هایم از تو پرت نمی شود و خیالت را کردن، سبک مشخصی ندارد دلم پر است از اتفاقاتی که نمی دانم روی داده یا نه! خدا می داند ... چندبار لبانت خیس محبت او شده چند بار تنت داغ عشق او را خواسته چند بار عطرت را بوئیده خدا می داند ... تنم چقدر تنت را کم آورده و هر فکری از تو چگونه مانند چاقویی شده که با دستان خودم در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1401 22:00
نمی دانی چه دشوار است هر روز سعی کنی به فراموشی دچار شوی تصمیم بگیری به خودت دروغ بگویی وانمود کنی احساست برایت اهمیت ندارد سال ها می گذرد من اما شکایتی ندارم می دانم روزی همراه مژه هایم بسته می شوی ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دیماه سال 1401 22:00
سرم در سرای تو جا مانده چه فرقی می کند سلحسور باشم یا سرباز پیاده بی سر، بی سر است دیگر ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1401 22:00
تو حق نداری عاشق کسی بمانی که سال هاست رفته تو مال کسی نیستی که نیست تو حق نداری اسم دردهای مزمنت را عشق بگذاری تو می توانی مدیون زخم هایت باشی اما محتاج آنکه زخمیت کرده نه! دست بردار از این افسانه های بی سر و ته که به نام عشق، فرصت عشق را از تو می گیرد! آنکه تو را زخمی خود می خواهد آدم تو نیست ... آدم نیست و تو سال...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دیماه سال 1401 22:00
انگار برای ماندن راهی نیست که چنین مشتاق از من خسته شده ای قبول کن عاشقی هستم که علاقه ام هنوز در سرم دست نخورده باقی مانده کاری کن خودت بگو کجای قدم هایت بایستم تا از رفتن منصرف شوی؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1401 22:00
ای دل دیگه بال و پر نداری داری پیر می شی و خبر نداری ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 دیماه سال 1401 22:00
امشب ماه کامله گرد و زیبا باید تبدیل به گرگینه شد ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 دیماه سال 1401 22:00
مثل آن شیشه که در همهمه باد شکست ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست با شب غرق غم و تیره و تارم چه کنم با دلی تنگ که از داغ تو دارم چه کنم بیقرارم چه کنم ... قصه رفتن تو داده بر باد مرا باورم نیست چنین برده ای از یاد مرا تا دلی هست بیا رفتم از دست بیا بغض تو راه نفس های مرا بسته بیا به هوای دل بیچاره که تنگ است بیا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1401 22:00
پاییز دوست داشتنی من با بدترین شکل خودش شروع شد و با بدترین خبر هم تموم شد انگار روزها و لحظه ها دارن تموم تلاششون و می کنن که امید رو از من بگیرن و موفق هم شدن ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آبانماه سال 1401 22:00
نگرانم شده - چه جوری می ری و می یای؟ تو رفت و آمدها بیشتر مراقب باش - نگران من نباش، بالاخره یه کاریش می کنم - می دونم، تو دیگه کاملا خود کفا شدی سالها پیش شنیدن این جمله جزو آرزوهام بود، اما الان دیگه نه ........
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبانماه سال 1401 22:00
بر من ببخش گاه چنان دوست دارمت کز یاد می برم که مرا برده ای ز یاد ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آبانماه سال 1401 22:00
...... من ولی دلم گرفته ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1401 22:00
و من هنوز خدا رو شکر می کنم بابت تمام چیزهایی که ندارم و تمام چیزهایی که داشتم و ازم گرفت ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1401 22:00
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1401 22:00
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 مهرماه سال 1401 22:00
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1401 22:00
همه در سوگ وطن اما من در سوگ تو که آغوشت وطنم بود ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1401 22:00
خدا نگهدار عزیزم د ارم می رم از این دیار اینجا کسی من و نخواست تو هم من و تنها بذار اینجا غریب بودم ولی ه یچ کی نپرسید از کجاست مسافرم باید برم گریه نکن خدا نخواست دوسم نداشتی اما من عادت کردم به بودنت .....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1401 22:00
اون روزا ما دلی داشتیم واسه بردن جونی داشتیم واسه مردن کسی بودیم کاری داشتیم پاییز و بهاری داشتیم تو سرا ما سری داشتیم عشقی و دلبری داشتیم ........
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1401 22:00
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1401 22:00
من قولت را به پاییز داده ام قول داده ام تمام روزهایش را تمام دلگیری هایش تمام غروب هایش را با تو شیرینش کنم شرمنده ام نکن .......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1401 22:00
گاهی تمام جمعیت شهر همان یک نفریست که نیست ................