-
۲۷
جمعه 22 فروردینماه سال 1399 22:00
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1399 22:00
قول می دم یه روزی دوباره می خندم ... فارغ از همه چیز و همه کس دوباره خواهم خندید .... دیگه نه دروغی رو باور می کنم نه به نگاهی فریب خورده .... دیگه به گرمای دست کسی دلگرم نمی شم .... قول می دم یه روزی که خیلی هم دور نیست دوباره می خندم .........
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1399 22:00
به هر سمتی رفتی موافق شدم می خواستم بجنگم که عاشق شدم .......
-
26
شنبه 16 فروردینماه سال 1399 22:00
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1399 22:00
سخت می گذره اما سخت نمی مونه ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1399 22:00
اگر خواستی ازدواج کنی با مردی ازدواج کن که به جای مهمانی های احمقانه که مردان یک طرف جمع می شوند و از سیاست و کار و فوتبال می گویند، و زنان یک طرف دیگر جمع می شوند و از مانیکور و انواع رژیم غذایی و جک ها و ..... صحبت می کنند؛ تو را به دوچرخه سواری کوهنوردی تئاتر کنسرت رفتن فیلم دیدن شعر، کتاب خواندن کافه رفتن و شب...
-
۲۵
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1399 22:00
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 فروردینماه سال 1399 22:00
روزی قدم هایم را از تمام خیابان های این شهر جمع خواهم کرد و دور خواهم شد آنقدر که از رفتنم دلت بگیرد... به دلهره بیفتی پشیمان شوی جوری که یک وجب جا را بی من نخواهی و به این باور برسی که اتفاق خوب زندگیت را خیلی ساده از دست دادی ... آیدین دلاویز
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 فروردینماه سال 1399 22:00
دارم برای یکی می میرم که یک دقیقه حتی تو خیال من نیست .....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1399 22:00
نبودنت صدای آسمان را هم درآورده است ......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1399 22:00
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا می میرم ... و فردا چطور؟ جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشته ام !! نزار قربانی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 فروردینماه سال 1399 22:00
اگه چشمات من و می خواست تو نگاه تو می مردم اگه دستات مال من بود ........
-
۲۴
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1399 22:00
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1398 22:00
خاک حروومش باشه که امشب یه همچین موجود نازنینی رو در آغوش داره ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1398 22:00
دیگه حال اشک ریختن هم ندارم ..... من گریه هام رو کردم ... می دونم که شصت و هفت روز خوابیدن هم خستگیت رو در نکرد ...................... حتما باید می رفتی ؟؟؟؟؟؟؟ فقط جا برای تو نبود؟ الان آروومی؟ دلم برات تنگ می شه فرید ..... برای خودت و خنده های از ته دل ..... برای اون صورت نازت ...... برای مهربونی هات ...... هاله...
-
23
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1398 22:00
-
22
شنبه 17 اسفندماه سال 1398 22:00
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اسفندماه سال 1398 22:00
آنقدر بی صدا آمدم که وقتی به خودت آمدی هیچ صدایی جز من نبود آنقدر ماهرانه تمام تو را دزدیدم که خدا هم به شوق آمد آنقدر عاشقانه نگاهت خواهم داشت که دنیا در احکام سرقت تجدید نظر کند .... افشین یداللهی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اسفندماه سال 1398 22:00
و زن ها تمامی دردهایشان را در آغوش مرد دلخواهشان فراموش می کنند .....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1398 22:00
آروم و آهسته در حرکته باد رو می گم ... آروم و آهسته می خونه آهنگ رو می گم ... گام به گام حرکت می کنه پاهام رو می گم ... سردشون و یخ کردن دستام رو می گم ... آروم زمزمه می کنه لبهام رو می گم ... پاها به دنبال هم قدم، دستها به دنبال یک دست گرم و لبها .... به دنبال یک بوسه گرم و طولانی و عاشقانه است .......................
-
22
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1398 14:45
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1398 22:00
به من می گفت کم حرف می زنی باور کنید هر کس چشمانش را می دید الفبا یادش می رفت ....
-
20
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1398 09:53
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1398 22:00
روزهای سرد توأم با سکوتی خوفناک شهر رو در آغوش گرفته ترس در تک تک خیابان ها سرک می کشه آدم ها با فاصله از کنار هم عبور می کنند دستی برای فشردن نیست بوسیدن قدغن ... شهر طاعون زده عجیب دلگیره ......
-
19
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1398 22:00
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1398 22:00
اگر یک بار دیگر فرصت داشتنت را داشتم این بار به هر طریق ممکن نمی گذاشتم بروی حتی اگر لازم بود می مردم .... آیدین دلاویز
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اسفندماه سال 1398 22:00
هیچ کس ناگهان، نمی گذارد برود به تدریج می گذارد ناگهان می رود ....... هادی پاکزاد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1398 22:00
جهان کوچک من زیبا بود و دوست داشتنی آرام و مهربان و صبور تا اینکه یک روز انفجاری رخ داد جهان کوچک من به تلی از خاک تبدیل شد دل خوش به همان تل خاک بودم که باد وزید تل خاکم هم با باد رفت چشم باز کردم و دیدم دیگر جهانی ندام اشک ریختم، آه و فغان کردم اما چه سود ......... من ماندم و خاطرات و درد روزگاران رفته جهان کوچک من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1398 22:00
می نویسم می نویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت وقت معراج غزل کافی نیست با تو از اوج غزل خواهم گفت می نویسم همه هق هق تنهایی را تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی به حریم خلوت عشق تو تنها برسی می نویسم همه با تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1398 22:00
تو بگو که همین فردا چه به ز غم ما دارد مگر حنجره مان تا کی تب و تاب صدا دارد ...................................