-
کلمه
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 08:36
کلمه تیر نیست اما می تونه دلی رو بشکافه ... کلمه تبر نیست اما می تونه کمری رو از وسط تا کنه ... کلمه تیز نیست اما می تونه من رو از تو ٬ تو رو از من جدا کنه ...
-
مرد یا نامرد
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 09:37
اگه گریه ننگ مردونگیه پس حداقل یه کم غیرت نشون بده بفهمم نامرد نیستی ...
-
برای همه چیز
جمعه 1 مهرماه سال 1390 16:10
می خواهم بگویم: برای سالهای سپری شده برای تمام لحظات خوب برای حرمت دوست داشتن ها برای سنگینی تمام حرفهای نگفته برای فاصله دست ها برای اشک های پنهان ریخته شده برای شکسته شدن چینی دل برای تو برای من و در آخر برای حرمت نگاه دو چشم از آیینه خدا نگهدار
-
بومرنگ
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 12:53
مشکلات زندگی من و تو شده مثل یه بومرنگ با تمام قدرت پرتش می کنیم یه جای دور٬ اما دوباره با تمام سرعت برمی گرده تو دستمون ...
-
می نویسم
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 08:28
دیشب بعد از مدتها باید احساس سبکی می کردم اما نمی دونم چرا خوابم نمی برد بالش نرمم رو بغل می زدم هر از چند گاهی دو قطره اشک راهشون رو به سمت پایین کج می کردن اما ... سینمای ذهنم داشت یه فیلم تکراری رو نشون می داد ... چقدر حرف برای گفتن داشتم ... چقدر صدا برای داد زدن ... چقدر مشت برای کوبیدن ... چقدر ... می نویسم می...
-
چرا؟
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 14:54
چرا در مواجهه با اکثر آقایون این منم که باید سرم رو خم کنم٬ نگاهم رو به زمین بدوزم و خجالت بکشم ؟؟؟؟
-
به یاد شهریار
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 19:50
از زنـــدگـانیــــم گلــه دارد جـــوانـیـم شـــــرمنده جـوانی از این زندگانیـــم دارم هــــوای صحبت یاران رفتــــه را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق داده نویـــــد زنــــدگی جــــــاودانـیـــم چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر وز دور مــژده جــــــــرس کاروانــیـــــم گوش زمین به ناله...
-
این روزها ...
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 20:56
این روزها که تابستون داره نفس های آخرش رو می کشه این روزها که من دارم لابه لای خاطرات گمش می کنم این روزها که تو هوا یه حس خاص موج می زنه این روزها که داره همه چیز به .... وضع ممکن پیش می ره این روزها که ... من دلم هوای هایده کرده ... ... اگر باغم ولی همسایه من اگر پاییزیم از برگ تا برگ اگر از درد تو خسته ترینم اگر از...
-
عضو جدید
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 11:13
به تو از تو می نویسم
-
سه تصویر
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 10:10
تصویر ۱: یه نیمکت خالی تو پارک پیدا می کنم و می شینم روش٬ یه آهنگ هم میذارم و غرق فکر و خیال می شم ... سنگینی نگاهی رو حس می کنم٬سرم رو بلند می کنم و هدفون رو از تو گوشم در می یارم٬ می گه می شه من چند لحظه اینجا بشینم آن چنان نگاهش می کنم انگار یه موجود فضاییه پیش خودم می گم این همه نیمکت حالا چرا دقیقا اینجا؟؟ می گم...
-
معامله
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 19:09
من به تو و خدایت ایمان دارم تو هم به من و باورهایم ایمان داشته باش ...
-
بادبادک
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 15:16
تمام احساسم را چه خوب و چه بد چه عشق و چه نفرت انتظار و دلبستگی آرزوها و دلتنگی و حسرت همه و همه را گره می زنم به نخ بادبادک در مرتفع ترین مکان دلم می ایستم تا با اولین نسیم بادبادک را به پرواز در بیاورم می خواهم خالی شوم خالی از هر گونه احساس اما نمی دانستم حتی نسیم هم با من سر لجبازی دارد ...
-
ارتفاع
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 08:51
ترس از سقوط که ارتفاع رو معنی می کنه ...
-
ملقمه ای از بلاگر ها
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 08:36
دانه های ریز حرف آلیاژ جیوه را با یک یا چند فلز دیگر ملقمه می نامند
-
مجازی نیست ...
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 17:25
یه زمانی به خودم اومدم که دیدم سوار دگنگ بابا هستم و تو جاده مشهد ... بی انتهایی جاده رو خیلی دوست دارم اونم تو شب ... ده ساعت وقت دارم تا فکر کنم به همه چیز و همه کس ... آخه من فکر کردن رو در حال حرکت خیلی دوست دارم ... زمانی که آشفتم ترجیح می دم راه برم یا سوار ماشین در حال حرکت باشم تا بتونم یه نظمی به افکارم بدم و...
-
واسه خدا
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1390 15:16
خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت ببندد در دیگری زند قفل محکمتری ... (طرح شرمنده سازی خدا )
-
بارون و من و تو و ...
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 10:05
کاش همیشه بارون بیاد ... این جمله رو به محض این که سوار ماشین بابا شدم شنیدم ... تا حد ممکن سوار ماشینش نمی شم نمی دونم چرا؟؟ با مدلش مشکل دارم یا رنگش یا ... نمی دونم اما جیمبوی نازنین خودم رو بیشتر دوست دارم ... به هر حال امروز صبح هر چی فکر کردم دیدم سوار شدن و اومدن با اون دگنک خیلی بهتر از تبدیل شدن به موش آب...
-
تظاهر
شنبه 5 شهریورماه سال 1390 19:06
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی ...
-
عشق راهی پیدا خواهد کرد
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 22:07
-
کافر
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 00:03
من امشب می خواهم در حضور تو کفر بگویم اصلا می خواهم کافر شوم وضوی امشب من از اشک شوق خواهد بود من امشب سجاده ام را به سوی چشمان تو پهن خواهم کرد دو رکعت به نام عشق آغاز می کنم قامت امشبم را به یاد تو خواهم بست حمد و سوره نمازم تکرار نام تو خواهد بود رکوع و سجود امشبم حس پاکم را به تصویر خواهد کشید در قنوت دستانم را به...
-
سر صبر
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 11:51
یه همکاری دارم که قراره صاحب یه دختر نازنازی بشه این آقا از تیرماه به همه اعلام کرد که بچه نیمه تیرماه به دنیا می یاد تیرماه که تموم شد هیچ مرداد هم به نیمه رسید و داشت نفس های آخر رو می کشید که بالاخره خبر رسید این خانم خوشگل قدم رنجه فرمودن و تشریف آوردن به این دنیا ... خلاصه این که تو شرکت همه خوشحالن و خندون که...
-
....
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 21:35
سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ . . . پی خواهش نوشت: تو این لحظه هایی که دلتون رنگ و بوی خدایی می گیره تو این لحظه هایی که پله پله می رید تا به ملاقات خدا برسید و پر می شید از حس قشنگ عاشقی هم بازی بچگی های من رو هم یاد کنید ...
-
دغدغه
شنبه 29 مردادماه سال 1390 14:15
دوست دختر داشتن یعنی دغدغه ... شاید چون صداش خیلی بلند بود توجهم رو جلب کرد٬ پشت سرم داشت حرکت می کرد نمی دونستم طرف صحبتش خانمه یا آقا نمی دونم چرا کنجکاو شدم ببینم این آقا با این همه ادعا چه شکلیه برای همین راهم رو کج کردم سمت گوشه پیاده رو تا از کنارم عبور کنه یه آدم معمولی بود مثل بقیه ... طرف صحبتش هم یه دختر بود...
-
سر صبر
شنبه 29 مردادماه سال 1390 12:23
یه همکاری دارم که قراره صاحب یه دختر نازنازی بشه این آقا از تیرماه به همه اعلام کرد که بچه نیمه تیرماه به دنیا می یاد تیرماه که تموم شد مرداد هم به نیمه رسید و تا دو روز دیگه تموم می شه اما این بچه هنوز به دنیا نیومده ...
-
شروع
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 23:33
نقطه سر خط ....
-
نام
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 23:14
بعد ها نام مرا باران و باد نرم می شویند از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ ... "فروغ فرخزاد" پی تسلیت نویسی: بقای عمر شما بابا محمود٬ پاینده باشید و دلشاد
-
گفت ...
شنبه 22 مردادماه سال 1390 12:03
گفت دعا کنی می آید گفتم آن که با دعا بیاید به نفرینی می رود خواستی بیایی با دعا نیا٬با دل بیا ... *(این یه اس ام اس بود که برام اومد )
-
مخاطب خاص دارد
شنبه 22 مردادماه سال 1390 00:12
از تنهایی تصمیم گرفتن وحشت داشتم اما ترس تو باعث شد تصمیم بگیرم می دونم یه روزی بر می گردی چون بازخونی پرونده های بسته شده رو دوست داری اما دیگه مهم نیست ... من ازت دلگیر نیستم اصلا من کسی نیستم ... کسایی که من رو می شناختن پیشنهاد صحبت دادن اما به نظر خودم این بار کار درستی نبود صحبت با کسی که ترسو و هیچ چیزی جز...
-
بدون شرح
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 10:07
دستم بگیر دستم را تو بگیر التماس دستم را بپذیر درمانی باش پیش از آن که بمیرم آوازی باش پرواز اگر نهی همدردی باش همراز اگر نهی آغازی باش تا پایان نپذیرم گلدانی باش گلزار اگر نهی دلبندی باش دلدار اگر نهی سبزینه باش با فصل بد و پیرم از بوی تو چون پیراهن تو آغشته شد جانم با تن تو آغوشی باش تا بوی تو بگیرم لبخندی باش در...
-
راه
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 10:22
من از تو راه برگشتی ندارم ...