-
بازاری
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 23:35
جماعت بازاری اسمش روشه : بـــا زاری هر وقت ازش بپرسی اوضاع چطوره؟ با زاری می گه خـــــراب اما وضعش از همه بهتره ...
-
سالگرد
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 00:03
یکسال گذشت و یاد تو هنوز نرفته از دلم یکسال گذشت و در پی یه آرزوی باطلم تابستون مثل خوابی بود پاییز دلتنگی رسید زمستونم تموم شد و بهاری از راه نرسید خونه همون خونه ولی خالی از هوای تو بارون و برف از کوچمون نشسته رد پای تو یکسال گذشت و یاد تو هنوز نرفته از دلم یکسال گذشت و در پی یه آرزوی باطلم رفتی و اسم آشنات همیشه رو...
-
آیه های بارونی یا سیلاب ؟؟
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 22:18
نگاهی کوتاه به پارک ساعی تو یکی از این روزهای بارونی کلیک
-
آدم یا شتر ؟؟؟
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 23:58
ا س ل ا م ی که آدم رو با شتر یکی کنه ............. !!!
-
شیرینی گناه
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 21:50
-
برای این که یادم بمونه
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 21:31
اینقدر روز بد و سختی بود که هنوز نتونستم هضمش کنم ... چرا همه کمر همت بستن رو اعصاب من پیاده روی کنن، صبحش داشتم فکر می کردم هر جوری هست روزم رو خوب می گذرونم ... چقدر دلم سوخت این همه برای همشون انرژی می ذاشتم اینقدر تلاش می کردم خوب باشم اینقدر ... اول تصمیم داشتم تا تیرماه تو شرکت بمونم اما با این اوضاغ فکرنکنم حتی...
-
۰۱/۱۹/...
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 22:32
هدفون رو می ذارم تو گوشم ... جز تو کی می تونه عزیز من باشه کی می تونه تو قلب من جا شه ... دو سال پیش بود ... نمی دونم زود گذشت یا دیر ... این آهنگ رو همون موقع شنیدم ... واسه ما دو تا کی بهتر از ما از همین امروز تا آخر دنیا ... ناخود آگاه همه چیز تداعی می شه ... حرفهای تو و لجبازی و شیطنت های من ... قواعد و قانون ها و...
-
...
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 17:11
من دلم دریاست دریا را به دریا می بری ؟؟؟؟؟؟
-
شادباش روزهای نو
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 00:02
یک نفر همره باد آن یکی همسفر شعر و شمیم یک نفر خسته از این دغدغه ها آن یکی منتظر بوی نسیم همه هستیم در این شهر شلوغ این کفایت که همه یاد همیم ... نوروزتان مبارک
-
گذری به گذشته ...
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 23:53
آخرین ساعت های سال نود به جای این که لذت بخش باشه یه جورایی غم انگیزه ... سال خوب و عالی نبود که بگم دلم برای روزهاش تنگ می شه ... الان که به روزهاش فکر می کنم می بینم هر چقدر هم بخوام خوش انصاف باشم لحظه های خوشش خیلی خیلی کم بود ... اولش چقدر امیدوار بودم ... اما حالا چی ؟؟؟؟ بهار رو با یه اشتباه آغاز کردم که با یه...
-
حاجی فیروز
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 14:52
لابه لای ماشین ها می چرخه و می خونه: ارباب خودم سلامو علیکم ارباب خودم سرتو بالا کن ارباب خودم چشمارو باز کن نوروز اومده اخماتو باز کن ... نا خود آگاه یه خنده می شونی روی لبهات و یه نگاه به صورت سیاه شده اش می اندازی، دست می کنی توی جیبت و یه اسکناس در می یاری و تا می یای شیشه رو بدی پایین چشمت می افته به دخترک...
-
عدو شود سبب خیر ....
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 00:36
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ... یک هفته پیش به دلایل مشکلات زیاد تو شرکت فهمیدم که کلا همه چیز تحت کنترل بوده ... حس خیلی بدی بود انگار یه نفر اومده بود و تمام وسایل خصوصی ام رو زیر رو کرده بود ... اونقدر از این کار بدم اومد که همون شب تو اولین فرصت رمز مدیریت وبلاگ رو عوض کردم اما آروم نشدم٬ یه لحظه به ذهنم رسید که...
-
کیبورد خدا
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 14:22
کیبورد خدا کلا پنج تا دکمه بیشتر نداره که شامل: آفتاب: کلید اول بارون: کلید دوم برف: کلید سوم باد: کلید چهارم امروز هم حوصله اش سر رفته نشسته هی داره با این کلید ها بازی می کنه یه لحظه با کلید باد بازی می کنه و آسمون ابری می شه٬ یه لحظه آفتابیه و یه لحظه هم برف یا بارون می یاد٬ گاهی هم خوشش می یاد کلید برف و باد یا...
-
مرد اما در اصل نامرد ...
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 10:44
پنج شنبه قرار بود بریم سمت تجریش و از اونجایی که مترو افتتاح شده بود تصمیم گرفتیم بریم متروی تجریش رو هم یه دیدی بزنیم که ای کاش نمی رفتیم ... هیچ وقت پیش نمی یاد سوار واگنی بشم که با یه در کوتاه شیشه ای به دو قسمت تقسیم شده اما چون درها داشت بسته می شد به ناچار سوار همون واگن شدیم ... هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که...
-
....
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 09:46
شب من پنجره ای بی فردا روز من قصه تنها یی ها مانده بر خاک و اسیر ساحل ماهی ام ماهی دور از دریا هیچ کس با دل آواره من لحظه ای همدم و همراه نبود هیچ شهری به من سرگردان در دروازه خود را نگشود ... کولی ام خسـته و سرگردانم ابــــر دلتــنگ پــر از بارانـــم پای من خسته از این رفتن بود قــصه ام قـــصه دل کنــدن بود دل به هر...
-
همکاری وبلاگی
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 16:14
رو نمایی از کتاب صوتی شازده کوچولو
-
اصل دوم
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 22:04
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میبرد و از میانشان میگذرد از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی . . .
-
فقط برای خودم
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 13:02
وقتی اشتباه کردی دیگه تمومه ... حالا جریان منه ... وقتی حالا می شنوم که بهم می گی خریت کردی چیزی ندارم بگم جز قطره های اشک جمع شده توی چشمم ... آخه کاری نمی شه کرد ... حرف حق جواب نداره ... وقتی گفتی حالا حالاها باید جواب بدی ترسیدم ... گاهی فرار چقدر خوبه اما به شرطی که راهی باشه و من چقدر الان به اون راه احتیاج دارم...
-
پر پرواز
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 08:31
من به پرواز می اندیشم پرواز از این خانه متروک نگاه و شکستن های بی پایان ....
-
اصل اول
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 21:17
برای این که زیر آوار حرفهای نگفته باقی نمونی و نفست تنگ نشه٬باید تموم اون حرفهایی رو که گفتنش تا ته گلوت رو می سوزونه فریاد بزنی ... این اصل اول راحت تر نفس کشیدنه بدون هیچ بند و تبصره ای ...
-
پیشرفت تکنولوژی
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 10:39
دیروز متروی تهران بعد از چند سال فعالیت تونست قبرستون شمال شهر (ظهیرالدوله) رو به بهشت زهرا متصل کنه ... حالا از تجریش می تونی مستقیم بری شهر ری ... این یعنی شمالی ترین قسمت تهران به جنوبی ترین قسمت تهران وصل شد ... کاش این پیشرفت تکنولوژی کاری می کرد که دلهامون به هم متصل تر بشه نه خیابون هامون ...
-
پاییز ... زمستون ... بهار
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 21:20
تو پاییز اومد با کلی حس های خوب تو زمستون موندگار شد تو بهار هم رفت ... چه اومدن و چه موندن و چه رفتنی ...
-
صرفا جهت اطلاع ...
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 09:30
روزهای کاری وحشتناکیه ... هر روز بدتر از دیروز ... اضافه شدن ساعت کاری یه طرف حجم کار و اوضاع روانی شرکت هم یه طرف ... هر روز که چشمام رو باز می کنم عزا می گیرم اما یه کمی بعد یادم می افته که من بین بد و بدتر (بد سر کار اومدنم بود و بدتر بیکاری و تو خونه موندن) بد رو انتخاب کردم ... خودم هم که معلوم نیست دقیقا چمه ......
-
هر چی آرزوی خوبه مال تو ...
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 21:16
امشب شب تولد عزیزترین عزیز منه ... عزیزی که هیچ وقت اینجا رو نخونده و احتمالا هم نخواهد خوند ... نمی دونم شاید چون فکر می کنه اینجا یه حریم خصوصیه مثل تقویم روز نوشت هام که الان مدتها است روزهاش سفید مونده ... هنوز هم عاشق این متن هستم که برام انتخاب کردی و روی صفحه فیس بوک گذاشتی ... هنوز هم با خوندنش بغضم به اشک های...
-
پست های بودار (۶)
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 15:28
22 بهمن معنای حقیقی ولایت امیرالمومنین و تجسم عید غدیر است مقام معظم .... هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم با اعتقاداتم بازی بشه ...
-
...
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 15:27
عجیب دلتنگتم ... دلتنگ تموم نگرونی هات ...
-
بنویس
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 09:46
از صدقه سری امروز مترو مجانی بود و مردم هم مدیون AGHA و دولت ..... بنویس خوب بنویس با مدادهای رنگی ات بنویس با مداد مشکی از غم شبهای اسیری بنویس از دلهای گرفتار بنویس با مداد قرمزت از بدیها بنویس بنویس خوب بنویس با مداد سبزت از این روزها بنویس با همون مداد حتی از خون بنویس
-
آی آدمها
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 09:07
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید یک نفر در آب دارد می سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید آن زمان که مست هستند از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوان را تا توانایی بهتر را پدید آرید آن زمان که تنگ می بندید بر...
-
بدون عنوان
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 22:29
هستم نمی دونم شاید خوبم شاید هم نه اما مطمئنم که خالی از هر گونه احساسم حتی دیگه منتظر هم نیستم چه خبر و اتفاق خوش و چه ناخوش ... با خدا یه تفاهم نامه امضا کردم که کلی ماده و تبصره داره اما تو مفهوم کلی قرار شده تا اطلاع ثانوی کاری به کار هم نداشته باشیم گاهی واقعا دلم می خواد بنویسم اما نمی شه از دروغ نوشتن بیزارم و...
-
سرآغاز آشنایی ها ...
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 08:21
مرسی کیامهر دیروز و بابک امروز