ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
ساعت نزدیک یک صبح، تو خیابون های خلوت دنبال یه داروخانه شبانه روزی می گردیم، بالاخره پیدا می کنیم و من سریع می رم داخل، به نظرم شلوغی دارو خانه تو اون ساعت یکمی عجیبه ...
یه خانمی این مابین هی این پا و اون پا می کنه، می ایستم تا اول اون بره جلو .... سعی می کنه با خانم خسته پشت شیشه خیلی اهسته صحبت کنه ... خانم خسته داره نسخه می پیچه حواله می ده به اقایی که کنار صندوق نشسته .....
سر شیشه اتریسا رو نشون همون خانم خسته می دم که به علامت نه فقط سرش رو تکون می ده ....
سعی می کنم خوب فکر کنم، اما نمی تونم، می دونم که به من هیچ ربطی نداره، فقط موندم این خانم نمی تونست برای تهیه baby chek تا صبح صبر کنه ......
آدم وقتی تشنهش میتونه تا صبح صبر کنه؟! میدونم هیچ ربطی نداشت! میخواستم به نحوی ارتباط نتونستن رو برسونم!
ممنونم