ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
نشستم روی زمین جلوی بخاری و زانوهام رو بغل کردم
نشسته روی زمین و شمعدون های جهیزیه زن اول شوهرش رو با دقت بسته بندی می کنه
بی اختیار به نحوه پیچیدنش دقت می کنم و به این فکر می کنم که برای عید امسال حتمی می ذارمش سر سفره هفت سین و به یاد گذشته ها روشنشون می کنم ...
نا خودآگاه خودم رو می کشم جلو و یه دسته روزنامه برمی دارم و حباب ها رو می پبچم توش و قاطعانه با خودم شرط می کنم که امسال حتما روشنشون می کنم ...حتما ...