ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
تو سوپر مارکت کوچیک محل مشغول یادآوری خریدهامم که یه موقع چیزی رو فراموش نکنم ...
یه خانم با ناراحتی وارد می شه و شروع می کنه به صحبت کردن ... صمیمی صحبت می کنه پس جزء اهالی محل ...
شاگرد مغازه طرف صحبتشه ... ناخودآگاه توجهم جلب می شه ...
یه موتوری وسایلش رو از دستش قاپیده ... دیگه همه کنجکاو شدن ... یکی اون وسط می پرسه تو کیفت خیلی پول داشتی ؟؟؟؟
می گه : کیفم رو نزد که ... نایلون توی دستم رو برد ... تو نایلونم یه بسته گوشت بود و چند تا مرغ ...
از چیزی که شنیدیم تا پنج دقیقه هنگ بودم ...
الان که اوضاع اینقدر خرابه وای به حال فردا و فرداها ...
...
داریم به کجا می رسیم ...
ذره ذره
مث مرگ تدریجی
داریم فنا میشیم هاله
من میترسم خواهری
وااله چرا دروغ من خودمم ترسیدم
تا دیروز طلاهامون رو باید قایم می کردیم امروز باید خریدهامون رو قایم کنیم ...
رای ما دکتر سعید جلیلی
شرمنده این جوری می گم
اما تحت هیچ شرایطی نمی خوام شناسنامه ام رو با این اسامی به ... بکشم
هی وای من خواهری....
متاسفانه حقیقت داشت ...
ترسناکه.
خیلی ترسناکه
وقتی برای ۴۰ هزارتومن قمه میکشن و دوتا مرغ رو از دست یک خانم میدزدن زندگی کردن ترسناک میشه.لا اقل برای ما که از جنس همیم نه از جنس رانت خوارهای پنت هاوس نشین.
ای جانم یکی یه دونه بدون سوم شخص غایب
رانت خوارهای پنت هاوس نشین...
یادمه پارسال وسط چار شیره اهواز یه پلاستیک که شامل دو کیلو پرتغال تامسون بود رو یه موتوری از دست بابام کشیده بود ..البته درسته که نصفش و برد و نصفش وسط خیابون ولو شد ولی به هرحال عمق فاجعه بود واقعا...دیگه پرتغال چی بوده آخه!!آدم دیگه میترسه چیزی بخره و دستش بگیره.
در ضمن لایک به جوابت به کامنت محمد.
یا خدااااااااااااا
پرتقال !!!!!!!
به خدا اوضاع خیلی خرابه نمی دونم نمی فهمن یا خودشون رو زدن به نفهمیدن ...
خیلی بی ادبی خانوم صادقی ، خیلی
همینه که هست ... حرفی داری آقای کمیلی ...
:(
آخ پروین خانم
داشتم فکر می کردم بازم خدا رو شکر که اینجا نیستید و خیلی از مسائل رو از نزدیک نمی بینید ...
ای گفتی هالههههههه
آی خواهری بزرگه .....
ای وای از این زمونه
خب گشنه بوده بنده خدا. بذار ببره بخوره نوش جونش
دقیقا مشکل همینه ... مردم گشنه هستن ...
من بسکه از کیف قاپ های موتوری شنیدم...تا صدای موتور بگوشم میرسه ناخودآگاه خودم و حواسمو جمع و جور میکنم.
اینه الگوی اجتماعی -اقتصادی- اخلاقیی که بعد از سه دهه پیاده کردن...نه اعتمادی و نه نه امنیتی...
منم صدای موتوری می شنوم یه دنیا می ترسم ...