ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
لابه لای ماشین ها می چرخه و می خونه:
ارباب خودم سلامو علیکم
ارباب خودم سرتو بالا کن
ارباب خودم چشمارو باز کن
نوروز اومده اخماتو باز کن ...
نا خود آگاه یه خنده می شونی روی لبهات و یه نگاه به صورت سیاه شده اش می اندازی، دست می کنی توی جیبت و یه اسکناس در می یاری و تا می یای شیشه رو بدی پایین چشمت می افته به دخترک کوچولویی که با یه لباس قرمز، کلاه بوقی و صورت سیاه شده با ضرب آهنگ تنبک داره برات می رقصه ... خنده از رو لبات محو می شه ... چشمهات یه لحظه تار می شه و ...
چراغ سبز می شه، از توی آیینه به پشت سرت نگاه می کنی ... دخترک آهسته به گوشه ای می ره و از سرما دستهاش رو به هم می ماله تا شاید کمی گرم بشن ... منتظر می مونه تا دوباره چراغ قرمز بشه تا باز برقصه و شام امشب خودش و خونواده اش رو تامین کنه ...
حاجی فیروز یا دختر حاجی فیروز !؟
خود حاجی فیروز نیما
این بچه ها خیلی کوچولو و معصومن به خدا ....
راستش رو بخوای زیر اون صورت سیاه شده اهی نمی تونی تشخیص بدی دختره یا پسر
سر چهار راه ایران خودرو جاده مخصوص شب که می شه زنک با چادر مشکی و بچه به بغل دور ماشینا می چرخه گاهی هم به شیشه ماشینا تلنگی می زنه ماشینا شخصی معمولا به او توجه ندارن ولی راننده های کمپرسی بعضیا شون یک اسکناس پانصد یا هزار تومنی دو دستش می زارن
چند متر بالا تر شوهرش دور ماشینا می چرخد و شاخه ی گل را به راننده های نشون میدهد اونور ترش پسر هفت هشت ساله اش آدامس و بیسکویت را
برادرش هلی کوپتر اسباب بازی می فروشد
به چهره زن بار ها و بار ها نگاه کرده ام و همچنین به دستایش که صاف و بی خراش و او را با آن زن آفغانی که دور و بر محل کار م گاه گاهی می آید که دستاش از زور کار پر ترک و با همه گرفتاری هایش و بیماری هایش که من از آن آگاه می باشم چگونه گاه گاهی هم به فقرای دیگر کمک می کند مقایسه کردم
فهمیدم پول به امثال اینها دادن خیانت است
میدونم چه حال مزخرفی داره وقتی در حال خنده چشمت تار...
این بچه های معصوم تاوان چیو پس میدن؟
همیشه و همه جا هستند تا بهمون بگن این هم یه جورشه
شاد باشی خواهر کوچیکه من
بهارت مبارک و دلت همیشه شاد و اون لبخند قشنگت الهی که همیشه رو لبهات نقش بسته باشه