-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 خردادماه سال 1398 11:41
من به تو نزدیک تو به من نزدیک اما مرگ از تو، به من نزدیک تر مثل یک طناب دار و صفحه ای فلزی که با فشار یک اهرم به کسری از ثانیه زیر پایم را خالی می کند و معلق می مانم در فاصله ای نزدیک به زمین و چشمانی باز در انتظار برآورده شدن آرزوی دوباره دیدنت حتی برای ثانیه ای من به تو نزدیک تو به من نزدیک اما .....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1398 22:00
قسمت بالای خودکار رو با شصتم فشار می دم تق تق با هر تق تق ذهنم انگار خاموش و روشن می شه چرا؟ چی شد؟ می خوام به فکرم نظم بدم فاصله بین تق تق ها رو زیاد و زیادتر می کنم باید یادم بمونه موقع برگشت خرید کنم تق تق و به همین راحتی ذهنم منحرف می شه نیم ساعت دیگه شرکت تعطیل می شه و می رم پیاده روی تو راه خرید می کنم و اون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1398 22:00
در کنار تو آرام آرام جان خواهم داد تنها اگر دستهایم در دستهایت پنهان شوند ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 خردادماه سال 1398 22:00
خسته از یه پیاده روی طولانی سوار اولین ماشینی که کنارم پام می ایسته می شم عجیبه اینقدر خسته شدم که دلم می خواد همون لحظه مهربانانه پاهام رو تو بغلم بگیرم دارم جابه جا می شم که راحت تر بشینم که هدفون از گوشم در می یاد و صدای شهرام شکوهی توجهم رو جلب می کنه برای زندگی کردن تو تنها دلخوشیم بودی اصلا باور نمی کردم ازم رد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1398 22:00
چهار روز فرساینده در راهه یا موفق می شم و به دست می یارم یا می بازم و کلا از دست می دم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 خردادماه سال 1398 22:00
عجیب تو سکوت مطلق داریم دست و پا میزنیم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1398 22:00
وطن لازم نیست حتما سرزمین بزرگی باشد گاهی مساحت کوچکی است در حد فاصل دو شانه ... غسان کنفانی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
کار سختی نبود شاید اگه خودم می خواستم انجامش بدم تو کمترین زمان تموم می شد دستم رو بردم سمت سیمها که هم زمان دستش رو دراز کرد و گفت بذارید من انجام بدم تو کسری از ثانیه تصمیمم عوض شد دستم رو کشیدم کنار گذاشتم کمکم کنه .... دستهام کلا بنده می خوام تلاش کنم که وسایل رو تو یه کیسه جا بدم تا بتونم راحت تر حملش کنم فروشنده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
او به من قول داده بود بهترین خاطراتمان را در اردیبهشت رقم می زنیم! حالا سی روز است صدای قدمهایش را می شنوم اردیبهشت را کمی معطل کنید بگویید رفتنش را به تاخیر بیندازد از صبح فکر می کنم یک نفر پشت در است علی سلطانی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1398 21:45
در کل روز خسته کننده ای بود شاید سخت تر ازهمش رفتن ختم بود ... هفت سال بود جسارت پیاده رد شدن از اون یه تیکه رو نداشتم چه برسه به این که برم داخل .... اما امروز رفتم ... انگار درست همین دیروز بود من خسته و داغون با قدم هایی که به زور بر می داشتم اشک های بی صدام ............ مچاله نشستنم روی اون صندلی کذایی و زل زدن به...
-
درد
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
حجله سر کوچه فقط یه معنی داره یه جووون رفته ... می پیچم تو کوچه ، تمام دیوار ها پر از اعلامیه و پلاکارده داغ جگر گوشه درگذشت پسر دلبندتان رفتن عزیزتان .... از کنار هم شون رد می شم اما جلوی آخرین بنر پاهام سست می شه، متنش خیلی کوتاهه اما دردش تا مغز استخون نفوذ می کنه فراموشی هنر می خواهد و من بی هنرترینم (دلی از سنگ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1398 23:00
متنفرم از تسلیت گفتن ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
دستهایت تصمیمم بود باید می گرفتم و دور می شدم .... ........ چیز بدی نیست جنگ شکست می خورم اشغالم کنی ............... برای آن چیزی که دوستش داری باید از جان بگذری بعد می ماند زندگی و آنچه که دوستش داشتی .... (شمس لنگرودی)
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
روزگار غریبی است نازنین دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دوستت دارررم دلت را می بویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد روزگار غریبی است روزگار غریبی است نازنین آنکه بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد به اندیشیدن خطر نکن خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد روزگار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
دلم تنگه برای قدم زدن زیر درختها و عطر بهار نارنج ها ...... من دلم خیلی تنگه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
لطفا نگاهم نکن چشم خانه ات بلاخیز است .......
-
دلم گریه می خواد
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
با لبخندی ساده بشین رو به روم تا من مثل آیینه تماشا کنم بذار آرزوهای گم کردم و تو چشمای مست تو پیدا کنم به جز تو چی می خوام از این زندگی دل من تو رو آرزو می کنه کنارم بمون رو نگردون ازم تو باشی به من بخت رو می کنه دلم گریه می خواد کجاست شونه هات کجا رفتی ای حس آرامشم می خوام این شبایی که بارونیم با آرامش دستات آرووم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
کلا با بچه های IT مشکل داشتم و دارم هر وقت پیداشون بشه یعنی دردسر شروع شده می یاد می شینه پشت سیستم حوصله ندارم بالای سرش باشم، گوشیم رو بر می دارم رو اولین مبل می شینم هدفون رو می ذارم و آهنگ این روزهام رو پلی می کنم ..... من شوق قدمهای تو هستم یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم آرامش لبخند تو، اعجاز تو این است...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
داره تلاش می کنه قفل در رو با کلید باز کنه اما چون زبونه قفل رنگ خورده کارش پیش نمی ره چاقوی روی میز رو بر می دارم و می رم سر وقت قفل کار سختی نیست فقط باید تلاش کنم رنگ رو بتراشم تا زبونه آزاد بشه صورتش رو نمی بینم اما سنگینی نگاهش رو حس می کنم که صداش رو می شنوم تو همیشه کارهات رو خودت انجام می دی؟ سرم رو تکون می دم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
اسمش رو دوست دارم من و می بره به خاطره های دورم مرسده من رو می رسونه به آقای ادیبی ، مینا، کاوه دوست داشتنی من رو پرت می کنه وسط یه عشق گرم و دلنشین یادش بخیر .... پنجره ....
-
سی و شش
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
فکر نکنم هیچ تولدی رو به اندازه تولد بیست و نه سالگی ام دوست داشته باشم یه جشن ساده ساده، یه کیک کوچولو، و وجود تو .... چقدر همه چیز خوب بود .... وقتی فردای تولدم پشت تلفن عذرخواهی کردی که نتونستی کادوی بهتری تهیه کنی، چه صادقانه گفتم وجودت نعمته، همیشه بمونی برام ولی تو رفتی ... من تا چند ساعت دیگه سی و شش ساله می شم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
وقتی چیزی رو از دست می دی دلت خیلی می سوزه .... اما امان از زمانی که مسبب از دست رفتنش خودت باشی ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
به دلم افتاده همین روزهاست که می آیی و اردیبهشت من اردیبعِشق میشود... علیرضا_اسفندیاری
-
یخ زدگی
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
سر کردن زمستون و سرماش به مراتب راحت تر از سر کردن با آدمهایی که سرما به قلب و روحشون نفوذ کرده ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
مگه می شه چیزی رو بخوای اراده کنی و به دستش نیاری؟؟؟؟؟؟ فقط کافیه اراده کنی
-
اردیبهشت
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1398 18:51
اردیبهشت را می شود، آرام آرام عاشقی کرد... اردیبهشت را می شود آرام آرام مُرد..! به من باشد میگویم هیچ عشقی نباید توی اردیبهشت تمام شود، هیچ دلی نباید توی اردیبهشت بگیرد، تنگ شود... اصلا" اردیبهشت را باید دوباره از نو عاشق شد! بهار باید اول جاده ی دل بستن ها باشد، اول عاشقی کردن ها... آن زمان که دلت و احساست بنفش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1398 22:00
و باز می نویسم اردیبهشت یعنی: زمان دلبری دختر بهار
-
خاطره
شنبه 31 فروردینماه سال 1398 22:00
پشتش به من بود به شوخی جوابش رو دادم ولی نفهمید.... کاش برمی گشت صورتم و خندم رو می دید کاش همون شب بیشتر باهاش حرف می زدم کاش اون شب هیچ وقت صبح نمی شد کاش من ......
-
از این دو جا
جمعه 30 فروردینماه سال 1398 23:44
آیفون رو می زنن در رو که باز می کنم دو تا ظرف حلوا می ده دستم بی هوا می پرسم، مامان حالشون چطوره؟ بی هواتر می شنوم که می گه خبر نداری؟ دی ماه فوت کرد .... توی سرم پر از هیاهو می شه گم و گیج می شم ..... ................ خیلی یهویی تصمیم می گیرم اسمش رو ادیت می کنم عکس اش رو هم دیلیت یه قرص می خورم، زنگ ساعت رو باز می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 فروردینماه سال 1398 22:00
روزهای سخت بازم رسیدن ....