گذشته ها

روزای خوشی با هم داشتیم، بیش از اندازه صمیمی بودیم

تا اینکه خیلی اتفاقی تصمیم گرفت ازدواج کنه

سالها گذشته الان یه دختر ملوس داره

بعد از مدتها امشب از صدقه سری تلگرام باهم حرف زدیم

عذر خواهی کرد .... از گذشته ها ...

اما من هیچی یادم نیومد ...

 واقعا ذهنم منجمد شده ... اصلا یادم نیست کی و کجا از هم دور شدیم ...

 خواستم بپرسم اما منصرف شدم

حالا که من چیزی یادم نیست، حالا که سالها گذشته چه اصراریه که بخوام بدونم

اصلا حتمی موضوع مهمی نبوده که من یادم رفته ...

در حال حاضر برام مهم اینه که رفتن شما سه نفر چقدر زندگیم رو تحت الشعاع قرار داده... اونقدر که ذهنم خالی شده... من کجای زندگی جا موندم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
کسی که پشت میزش نمی شینه! یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1396 ساعت 08:53 ق.ظ

اوووه چند وقته اینجانیومدم!!!
گاهی اوقات حس بین آدم ها تغییر نمی کنه حتی با وجود سال ها دوری. شاید از هم بی خبر باشن ولی وقتی بهم میرسن انگار هیچ اتفاقی نیفتاده!
اما گاهی وقتا هم اینطوری نیست. حتی طرف رو هر روز هم ببینی وقتی دل شکسته باشی انگار سال های سال فاصله داری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد