گذشته ها

روزای خوشی با هم داشتیم، بیش از اندازه صمیمی بودیم

تا اینکه خیلی اتفاقی تصمیم گرفت ازدواج کنه

سالها گذشته الان یه دختر ملوس داره

بعد از مدتها امشب از صدقه سری تلگرام باهم حرف زدیم

عذر خواهی کرد .... از گذشته ها ...

اما من هیچی یادم نیومد ...

 واقعا ذهنم منجمد شده ... اصلا یادم نیست کی و کجا از هم دور شدیم ...

 خواستم بپرسم اما منصرف شدم

حالا که من چیزی یادم نیست، حالا که سالها گذشته چه اصراریه که بخوام بدونم

اصلا حتمی موضوع مهمی نبوده که من یادم رفته ...

در حال حاضر برام مهم اینه که رفتن شما سه نفر چقدر زندگیم رو تحت الشعاع قرار داده... اونقدر که ذهنم خالی شده... من کجای زندگی جا موندم ...