ولنتاین

پنج یا شش سال پیش بود

تازه از سر کار اومده بودم ، مامان گفت برات یه چیزی خریدم 

وقتی در جعبه رو باز کردم یه مجسمه بالرین قرمز پوش بود که توی یه قلب مشکی در حال رقص بود ... هنوز داشتم نگاهش می کردم که گفت

مغازه دار بهم گفت برای روز ولنتاین از این کادوها می برن ...

چند ماه بعد از رفتنش مجسمه بی دلیل شکست ... کلی گریه کردم ... درست مثل همون روزی که حواسم نبود و صداش رو که روی انسرینگ ضبط شده بود پاک کردم...

نمی دونم اینده چی رقم می زنه

اما مطمینم دیگه با هیچ کادویی این حجم  خوشی توام با درد به قلبم  سرازیر نمی شه